playing field

/ˈpleɪɪŋˈfiːld//ˈpleɪɪŋfiːld/

(فوتبال و غیره) زمین بازی، میدان بازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an area, often groomed and marked, on which field games are played.

جمله های نمونه

1. The playing field is a large oval.
[ترجمه گوگل]زمین بازی یک بیضی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]زمین بازی، بیضی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Elaine went outside to inspect the playing field.
[ترجمه گوگل]الین به بیرون رفت تا زمین بازی را بررسی کند
[ترجمه ترگمان]الین خارج شد تا میدان بازی را بازرسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She embodied good sportsmanship on the playing field.
[ترجمه گوگل]او اخلاق ورزشی خوبی را در زمین بازی به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] اون یه برنامه ورزشی خوبی در زمینه بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We ask for a level playing field when we compete with foreign companies.
[ترجمه گوگل]زمانی که با شرکت های خارجی رقابت می کنیم، خواهان شرایط برابر هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال رقابت با شرکت های خارجی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Part of the playing field had been railed off for use as a car park.
[ترجمه گوگل]بخشی از زمین بازی برای استفاده به عنوان پارکینگ ریل گذاری شده بود
[ترجمه ترگمان]بخشی از زمین بازی مورد استفاده برای استفاده به عنوان پارک ماشین قطع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ball hopped around the playing field.
[ترجمه گوگل]توپ دور زمین بازی پرید
[ترجمه ترگمان]توپ دور زمین بازی پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Small businesses want to compete on a level playing field with larger ones.
[ترجمه گوگل]کسب‌وکارهای کوچک می‌خواهند در یک زمین بازی برابر با شرکت‌های بزرگ‌تر رقابت کنند
[ترجمه ترگمان]تجارت های کوچک می خواهند در یک زمین بازی با سطح بالاتر رقابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The windows of the Methodist Church adjoining the playing field have been broken numerous times.
[ترجمه گوگل]شیشه های کلیسای متدیست مجاور زمین بازی بارها شکسته شده است
[ترجمه ترگمان]پنجره های کلیسای متودیست در مجاورت میدان بازی بارها درهم شکسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The playing field adjoins the school.
[ترجمه گوگل]زمین بازی در مجاورت مدرسه است
[ترجمه ترگمان]میدان بازی پیوسته به مدرسه منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It would not even create a truly level playing field.
[ترجمه گوگل]حتی یک زمین بازی واقعاً مساوی ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]حتی یک زمین بازی واقعا سطح هم ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Still, despite the gripes about the already-crowded playing field, more investors are lining up.
[ترجمه گوگل]با این حال، با وجود نارضایتی ها در مورد زمین بازی شلوغ، سرمایه گذاران بیشتری در صف ایستاده اند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، علی رغم the در مورد میدان بازی شلوغ، سرمایه گذاران بیشتری صف کشیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. David Beasley as an attempt to level the playing field.
[ترجمه گوگل]دیوید بیزلی به عنوان تلاشی برای مساوی کردن زمین بازی
[ترجمه ترگمان]دیوید Beasley در تلاش برای سطح بازی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is a playing field with equipment for the younger members of the community, and a football and cricket pitch.
[ترجمه گوگل]یک زمین بازی با تجهیزات برای اعضای جوان تر جامعه و یک زمین فوتبال و کریکت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک زمین بازی با تجهیزات برای اعضای جوان تر جامعه و یک زمین فوتبال و کریکت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a level playing field.
[ترجمه گوگل]زمین بازی مساوی بود
[ترجمه ترگمان]این یک زمین بازی سطحی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Why level the playing field when it works so well for them now?
[ترجمه گوگل]چرا زمین بازی را در حالی که اکنون برای آنها خوب کار می کند یکسان می کند؟
[ترجمه ترگمان]چرا در حال حاضر سطح بازی به خوبی برای آن ها کار می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• a playing field is a large area of grass where people play games such as hockey and football.
you talk about a level playing field when you want to refer to a situation that is fair, because the opponents in it have equal advantages.

پیشنهاد کاربران

فرصت برابر؛ شرایط رقابتی
به نقل از Merriam - Webster:
1 : a field for various games especially : the part of a field officially marked off for play
2 : a set of conditions for competition —usually used in such phrases as a level playing field
1. زمین بازی
2. شرایط
زمین بازی

بپرس