playfully


بشوخی، باخنده و بازی

جمله های نمونه

1. His brother cuffed him playfully round the head.
[ترجمه گوگل]برادرش با بازیگوشی دور سر او دستبند زد
[ترجمه ترگمان]برادرش به شوخی به او دست بند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He pinched the boy's face playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی صورت پسر را نیشگون گرفت
[ترجمه ترگمان]او به شوخی صورت پسرک را نیشگون گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He pinched the child's cheek playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی گونه کودک را نیشگون گرفت
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گونه کودک را نیشگون گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two fox cubs romped playfully on the river bank.
[ترجمه گوگل]دو توله روباه با بازیگوشی در ساحل رودخانه می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]دو توله روباه به شوخی روی ساحل رودخانه حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He pinched the baby's cheek playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی گونه بچه را نیشگون گرفت
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گونه بچه را نیشگون گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. the rams butted each other playfully.
[ترجمه گوگل]قوچ ها با بازیگوشی به همدیگر ضربه می زدند
[ترجمه ترگمان]the به شوخی به همدیگر ضربه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She nibbled his ears playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی گوش هایش را نیش زد
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گوشش را تیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She nudged him playfully in the ribs.
[ترجمه گوگل]او را با بازیگوشی به دنده هایش تکان داد
[ترجمه ترگمان]با شیطنت به دنده های او سقلمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She playfully rubs suntan lotion on his neck.
[ترجمه گوگل]او با بازیگوشی لوسیون برنزه کننده را روی گردن او می‌مالد
[ترجمه ترگمان]او به شوخی با کرم ضد کرم صورت او را ماساژ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She tweaked his ear playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی گوشش را به هم زد
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گوشش را تیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She cuffed him playfully on the side of the head.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی کنار سرش دستبند زد
[ترجمه ترگمان]او به شوخی به او دست بند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her eyes flickered towards him and she playfully stuck out her tongue.
[ترجمه گوگل]چشمانش به سمت او سوسو زد و با بازیگوشی زبانش را بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]نگاهش به طرف او چرخید و به شوخی سر زبانش را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She pushed him away playfully.
[ترجمه گوگل]با بازیگوشی او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]با شیطنت او را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The text was laid out playfully like a cookbook, with starters, sauces and main dishes.
[ترجمه گوگل]متن با بازیگوشی مانند کتاب آشپزی، با پیش غذا، سس و غذاهای اصلی چیده شده بود
[ترجمه ترگمان]متن به طور شوخی مانند یک کتاب آشپزی با starters، سس و غذاهای اصلی طراحی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Alyse would come in and quiz him playfully about the stops; she never stumped him.
[ترجمه گوگل]آلیز وارد می شد و با بازیگوشی از او در مورد توقف ها سؤال می کرد او هرگز او را بیخود نکرد
[ترجمه ترگمان]به شوخی او را مسخره می کرد و به شوخی او را مسخره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• joyfully, cheerfully; mischievously; humorously, with laughter

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : play
✅️ اسم ( noun ) : play / playfulness / player / playing
✅️ صفت ( adjective ) : playful / playable
✅️ قید ( adverb ) : playfully
رندانه
شیطنت
بازی گوشانه؛ زنده دلانه؛ هم راه با بگوبخند
به طور نمایشی
بازیگونگی

بپرس