playact

/ˈpleɪˈækt//ˈpleɪˈækt/

معنی: بخود بستن، رل بازی کردن، در تاتر بازی کردن، هنرپیشه شدن، رفتار متظاهر داشتن
معانی دیگر: (در نمایش) بازی کردن، نقش داشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: playacts, playacting, playacted
(1) تعریف: to act out fantasies; pretend; make believe.
مشابه: make believe, pretend

- The little girl playacted as a grown-up lady.
[ترجمه گوگل] دخترک در نقش یک خانم بزرگ بازی می کرد
[ترجمه ترگمان] اون دختر کوچولو مثل یه خانم بالغ رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to behave in an artificial manner.

- He seems angry, but he's playacting.
[ترجمه گوگل] او عصبانی به نظر می رسد، اما در حال بازی کردن است
[ترجمه ترگمان] او عصبانی به نظر می رسد، اما بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: playacting (n.)
• : تعریف: to act out; dramatize.

مترادف ها

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

رل بازی کردن (فعل)
play, playact

در تاتر بازی کردن (فعل)
playact

هنرپیشه شدن (فعل)
playact

رفتار متظاهر داشتن (فعل)
playact

انگلیسی به انگلیسی

• pretend, feign; act, perform a dramatic role (in a play)
someone who is play-acting is pretending to have feelings or attitudes that they do not really have.

پیشنهاد کاربران

بپرس