فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: playacts, playacting, playacted
حالات: playacts, playacting, playacted
• (1) تعریف: to act out fantasies; pretend; make believe.
• مشابه: make believe, pretend
• مشابه: make believe, pretend
- The little girl playacted as a grown-up lady.
[ترجمه گوگل] دخترک در نقش یک خانم بزرگ بازی می کرد
[ترجمه ترگمان] اون دختر کوچولو مثل یه خانم بالغ رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون دختر کوچولو مثل یه خانم بالغ رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to behave in an artificial manner.
- He seems angry, but he's playacting.
[ترجمه گوگل] او عصبانی به نظر می رسد، اما در حال بازی کردن است
[ترجمه ترگمان] او عصبانی به نظر می رسد، اما بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عصبانی به نظر می رسد، اما بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: playacting (n.)
مشتقات: playacting (n.)
• : تعریف: to act out; dramatize.