play up

/ˈpleɪˈəp//pleɪʌp/

معنی: تاکید کردن، اطمینان دادن به
معانی دیگر: (عامیانه) مهم جلوه دادن، (کسی یا رویدادی را) بزرگ کردن

جمله های نمونه

1. In football, the players who play up front get the most goals.
[ترجمه گوگل]در فوتبال، بازیکنانی که در جلو بازی می کنند، بیشترین گل را می زنند
[ترجمه ترگمان]در فوتبال، بازیکنان که جلو می روند بیش ترین گل را به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't let the pupils play up.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که دانش آموزان بازی کنند
[ترجمه ترگمان]نذار شاگردها بازی کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Julia knows how to play up to the supervisors - she can always get time off work when she wants it.
[ترجمه گوگل]جولیا می داند که چگونه با سرپرستان بازی کند - او همیشه می تواند زمانی که بخواهد از کار مرخصی بگیرد
[ترجمه ترگمان]جولیا می داند چطور با سرپرستان بازی کند - او همیشه می تواند وقتی می خواهد کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The car's engine is beginning to play up.
[ترجمه گوگل]موتور ماشین شروع به بازی می کند
[ترجمه ترگمان]موتور اتومبیل شروع به نواختن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He seems to want two men to play up to him.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او می خواهد دو مرد با او بازی کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد دو نفر را می خواهد که با او بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Play up! It's your turn.
[ترجمه گوگل]بازی کن! نوبت شماست
[ترجمه ترگمان]! بازی کن نوبت توئه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Play up your strongest arguments in the opening paragraph.
[ترجمه گوگل]قوی ترین استدلال های خود را در پاراگراف ابتدایی بیان کنید
[ترجمه ترگمان]بهترین بحث ها را در پاراگراف اول بازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These favors helped to play up my positive image.
[ترجمه گوگل]این لطف‌ها باعث شد که تصویر مثبت من ظاهر شود
[ترجمه ترگمان]این لطف و عنایت به بازی کردن تصویر مثبت من کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At the interview, remember to play up your experience of teaching in Japan.
[ترجمه گوگل]در مصاحبه، به یاد داشته باشید که تجربه خود را از تدریس در ژاپن به نمایش بگذارید
[ترجمه ترگمان]در این مصاحبه به یاد داشته باشید که تجربه خود را در مورد آموزش در ژاپن بازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It seems the young drivers like to play up to an audience.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که رانندگان جوان دوست دارند در برابر تماشاچیان بازی کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که رانندگان جوان می خواهند با تماشاگران بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As always, play up your strongest points in the opening paragraph and refer to them as you go along.
[ترجمه گوگل]مثل همیشه، نقاط قوت خود را در پاراگراف ابتدایی بیان کنید و در حین پیش رفتن به آنها اشاره کنید
[ترجمه ترگمان]همیشه، قوی ترین نقاط خود را در پاراگراف اول بازی کنید و هر چه می خواهید به آن ها اشاره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The children are very active, but never play up.
[ترجمه گوگل]بچه ها بسیار فعال هستند، اما هرگز بازی نمی کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیلی فعال هستند، اما هیچ وقت بازی نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are trying to play up Bata's international naure.
[ترجمه گوگل]ما در تلاش هستیم تا ماهیت بین المللی باتا را بازی کنیم
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Or play up your eyes with a single bright eyeshadow in violet, or even orange, but offset it with neutral shadows like browns, grays and blacks.
[ترجمه گوگل]یا با یک سایه چشم روشن به رنگ بنفش یا حتی نارنجی، چشم‌های خود را بازی کنید، اما آن را با سایه‌های خنثی مانند قهوه‌ای، خاکستری و مشکی جبران کنید
[ترجمه ترگمان]یا با یک ستاره درخشان در بنفش یا حتی نارنجی بازی کنید، اما آن را با سایه های خنثی مانند قهوه ای، خاکستری و سیاه جبران کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She likes to play up to him.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد با او بازی کند
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره باه اش بازی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

اطمینان دادن به (فعل)
play up

انگلیسی به انگلیسی

• advertise, publicize

پیشنهاد کاربران

رفتار بد کردن / اذیت کردن ( اغلب برای کودکان یا دستگاه ها ) معادل: اذیت کردن، به مشکل خوردن، درست کار نکردنمثال:The kids are playing up today.
بچه ها امروز اذیت می کنند. My car's engine is playing up again.
...
[مشاهده متن کامل]

موتور ماشینم باز دارد اذیت می کند.
تقلا کردن یا بدتر شدن ( برای درد یا بیماری ) معادل: شدت گرفتن، بدتر شدنمثال:My knee is playing up again.
زانوم باز دارد اذیت می کند.

To exaggerate or overemphasize one’s misbehavior or wrongdoing, often for attention or sympathy.
اغراق کردن یا تأکید بیش از حد بر رفتار نادرست یا اشتباه خود، اغلب برای جلب توجه یا همدردی.
*****************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
A child might “play up” their illness to avoid going to school.
A person might say, “Stop playing up your mistakes and take responsibility for your actions. ”
In a social setting, someone might “play up” their misbehavior to fit in with a certain group.

بز گ جلوه دادن
not work properly
بزرگ نمایی
۱ - موضوعی را عَلَم کردن و روی آن مانور دادن
مهم جلوه دادن
بزرگنمایی کردن

Emphasize or exaggerate the extent or importance of something
۲ - درست کار نکردن ( دستگاه و . . . )
۳ - بی ادبی کردن، بدرفتاری کردن ( در مورد کودکان )

behave badly specially with children
بد رفتاری کردن یا بی ادبی کردن
به رخ کشیدن، اغراق کردن
misbehave

بپرس