🔹 معادل فارسی: نقش قربانی رو بازی کردن – بار گناه رو به دوش گرفتن – سپر بلا شدن – زیر بار اشتباه دیگران رفتن
🔹 مترادف ها:
be the scapegoat – take the blame – be the patsy – be the sucker – carry the burden
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مثال ها:
I’m not going to play the fall guy for their mistakes.
قرار نیست بار اشتباه های اونا رو به دوش بکشم.
He played the fall guy and took the blame for the whole team.
نقش قربانی رو بازی کرد و تقصیر کل تیم رو گردن گرفت.
They needed someone to take the fall, so he played the fall guy.
دنبال یه قربانی بودن، و اون نقش قربانی رو پذیرفت.
🔹 مترادف ها:
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مثال ها:
قرار نیست بار اشتباه های اونا رو به دوش بکشم.
نقش قربانی رو بازی کرد و تقصیر کل تیم رو گردن گرفت.
دنبال یه قربانی بودن، و اون نقش قربانی رو پذیرفت.