play possum

/pleɪ ˈpɑsəm//pleɪ ˈpɒsəm/

خود را به خواب (یا به مردن یا مریضی یا جهالت) زدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: (informal) to pretend to be asleep or dead; keep very still.

پیشنهاد کاربران

مثال ها
When the boss asked about the mistake, he just played possum and said he didn’t know anything.
( وقتی رئیس درباره اشتباه پرسید، او وانمود کرد که چیزی نمی داند. )
She played possum during the argument to avoid getting involved.
...
[مشاهده متن کامل]

( او در طول بحث وانمود کرد که بی تفاوت است تا درگیر نشود. )
Sometimes it’s smart to play possum and wait for the right moment.
( گاهی اوقات بهتر است وانمود کنی بی حالی و منتظر لحظه مناسب باشی. )

خود را به موش مردگی زدن
وانمود به خواب یا مردن کردن جهت جلوگیری از آزار یا صدمه دیگران
I knew the possum was not dead . It was only playing the possum
من میدانستم که صاریغ ( نوعی جانور ) مرده نبود . فقط خودش را به مردن زده بود
تلاش برای فریب دادن کسی، بررسی ( وضعیت ) فردی برای اینکه مشخص شود خوابیده یا مرده است.
خود را به موش مردگی زدن

بپرس