play out

/ˈpleɪˈaʊt//pleɪaʊt/

معنی: بپایان رساندن، تا اخر بازی کردن، تا اخر ایستادگی کردن، تا اخر ایفا کردن
معانی دیگر: 1- تا پایان ادامه دادن 2- (طناب و غیره) کم کم رها کردن

جمله های نمونه

1. It's too wet for the children to play out today; they'll have to amuse themselves indoors.
[ترجمه بهنام] امروز هوا برای بازی کردن بچه ها خیلی بارانی است، انها باید خود رادر داخل خانه سرکرم کنند.
|
[ترجمه سلیمان فرهادیان] امروز به شدت باران می بارد. بچه ها نمی توانند بیرون خانه بازی کنند، آنها باید خودشان را درون خانه سرگرم کنند.
|
[ترجمه گوگل]امروز خیلی مرطوب است که بچه ها نتوانند بازی کنند آنها باید خود را در داخل خانه سرگرم کنند
[ترجمه ترگمان]امروز برای بچه ها خیلی مرطوب است، باید خودشان را در خانه سرگرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The debate will play out in the meetings and in the media over the next week or two.
[ترجمه بهنام] این مناظره به تدریج ظرف دو هفته اینده در همایش ها و رسانه ها برکزار مشود.
|
[ترجمه گوگل]این مناظره طی یکی دو هفته آینده در جلسات و رسانه ها انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این بحث در جلسات و رسانه ها در طول دو یا دو هفته آینده انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She continued to play out her role of dutiful daughter.
[ترجمه گوگل]او به ایفای نقش دختر وظیفه شناس خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او به ایفای نقش دختر وظیفه شناس ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the psychotherapy group, patients were free to play out their fantasies.
[ترجمه بهنام] در کروه روان درمانی ، بیماران ازاد بودند که رویا پردازی کنند.
|
[ترجمه گوگل]در گروه روان درمانی، بیماران آزاد بودند تا خیالات خود را اجرا کنند
[ترجمه ترگمان]در گروه روان درمانی، بیماران برای بیرون آوردن تخیلات خود آزاد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mummy says I can play out in the garden.
[ترجمه مهدی سلیمی] مادرم میگوید من می توانم در باغ بازی کنم
|
[ترجمه گوگل]مامان می گوید من می توانم در باغ بازی کنم
[ترجمه ترگمان]مامانم می گه من می تونم توی باغ بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was able to play out his fantasy of pop stardom.
[ترجمه گوگل]او توانست فانتزی اش از ستاره شدن پاپ را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]او توانست رویای خود را از ستاره پاپ بیرون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nakata had to play out of position when the defender was injured.
[ترجمه گوگل]وقتی مدافع مصدوم شد ناکاتا مجبور شد خارج از موقعیت بازی کند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مدافع زخمی شد، Nakata مجبور بود از جایگاه خود خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Children need to play out in the open.
[ترجمه مهدی سلیمی] کودکان می بایست در فضای باز بازی کنند
|
[ترجمه گوگل]کودکان باید در فضای باز بازی کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها باید در فضای باز بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The weekend gives you a chance to play out your fantasies.
[ترجمه گوگل]آخر هفته این فرصت را به شما می دهد تا فانتزی های خود را اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]آخر هفته یه شانس بهت می ده که fantasies رو اجرا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our children like to play out after school.
[ترجمه گوگل]بچه های ما دوست دارند بعد از مدرسه بازی کنند
[ترجمه ترگمان]بچه های ما دوست دارند بعد از مدرسه بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let's play out the rope.
[ترجمه مهدی سلیمی] بیایید طناب بازی کنیم
|
[ترجمه مسلم] اجازه بده طناب را ( کم کم ) رها کنم
|
[ترجمه گوگل]بیا طناب بازی کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا با طناب بازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The three now play out the scene.
[ترجمه گوگل]این سه نفر اکنون صحنه را بازی می کنند
[ترجمه ترگمان]حالا سه نفر نمایش را اجرا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't play out of turn!
[ترجمه گوگل]خارج از نوبت بازی نکنید!
[ترجمه ترگمان]بازی در نیار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We must learn to act the play out.
[ترجمه گوگل]ما باید یاد بگیریم که بازی را اجرا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یاد بگیریم که نمایش رو اجرا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بپایان رساندن (فعل)
end, terminate, knock up, conclude, consummate, finalize, play out, surcease

تا اخر بازی کردن (فعل)
play out

تا اخر ایستادگی کردن (فعل)
play out

تا اخر ایفا کردن (فعل)
play out

پیشنهاد کاربران

1. ادامه یافتن، جریان داشتن
2. اتفاق افتادن، رخ دادن
3. [نمایش و مانند آن] بازی کردن، اجرا کردن
4. عملی کردن
موقعیتی که اتفاق افتاده و تمام شده
The debate will play out in the media over the next week or two.
ظاهر شدن
خود را نشان دادن
تصور کردن
Play out a scenario
اتفاقی را تصور کردن
Let’s see how it plays out
"جوجه رو آخر پاییز می شمرند" هم تعریف میشه
پروراندن ( نقش، خیال، رویا )
پیش رفتن، رقم خوردن
To be drained of strength or life
Let this process play out
اجازه بدید این روند به آخرش ( پایانش ) برسد
چی میشه، چی رخ میده، آخرش چی میشه. . Lets see how things play out!! ببینیم آخرش چی میشه
نقش آفرینی کردن
ایفای نقش کردن
( TRANSITIVE ) if you play out a situation, you pretend that it is really happening
نقش بازی کردن
Ex: Children often play out quite violent scenes
بچه ها اغلب صحنه های خشن رو نقش بازی می کنن
رخ دادن
اتفاق افتادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس