platitudinous

/ˌplætɪˈtjuːdɪnəs//ˌplætɪˈtjuːdɪnəs/

معنی: بی مزه، مبتذل، تکراری و پیش پا افتاده
معانی دیگر: تکراری و پیش پا افتاده کردن

جمله های نمونه

1. The whole speech was platitudinous nonsense.
[ترجمه گوگل]کل سخنرانی مزخرف بود
[ترجمه ترگمان]کل نطق پر از nonsense
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The preparation of platitudinous communication and information is essential for making the project of equipment purchase.
[ترجمه گوگل]برای انجام پروژه خرید تجهیزات، تهیه ارتباطات و اطلاعات بی‌معنا ضروری است
[ترجمه ترگمان]آماده سازی ارتباط platitudinous و اطلاعات برای ساخت پروژه خرید تجهیزات ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The processes need elaborate design, scientific management, platitudinous support of scientific research, and omnidirectional considerations of tourists' safety.
[ترجمه گوگل]این فرآیندها به طراحی دقیق، مدیریت علمی، حمایت بی‌سابقه از تحقیقات علمی و ملاحظات همه جانبه ایمنی گردشگران نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]این فرایندها به طراحی دقیق، مدیریت علمی، پشتیبانی platitudinous از تحقیقات علمی، و ملاحظات مربوط به ایمنی گردشگران نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But it is a strength of her moving and dazzling achievement that Abbott is never conventional, preachy or platitudinous.
[ترجمه گوگل]اما این نقطه قوت دستاورد تکان دهنده و خیره کننده اوست که ابوت هرگز متعارف، موعظه گر و بی ادب نیست
[ترجمه ترگمان]اما این یک قدرت از دست دادن و دستاورد درخشان او است که ابوت هرگز متعارف، preachy یا platitudinous نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was both too honest and too fond of Freeborn to make comforting and platitudinous promises.
[ترجمه گوگل]او هم خیلی صادق بود و هم به فری‌بورن علاقه‌مند بود که نمی‌توانست قول‌های تسکین‌دهنده و مضحک بدهد
[ترجمه ترگمان]او هم خیلی صادق و too بود و دلش می خواست freeborn را آرام کند و platitudinous کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Viewed simply as a novel, "Lolita" deals with situations and emotions that would remain exasperatingly vague to the reader had their expression been etiolated by means of platitudinous evasions.
[ترجمه گوگل]«لولیتا» که صرفاً به‌عنوان یک رمان در نظر گرفته می‌شود، به موقعیت‌ها و احساساتی می‌پردازد که اگر بیان آن‌ها با طفره‌رفتن‌های بی‌معنی وسوسه می‌شد، برای خواننده به‌شدت مبهم باقی می‌ماند
[ترجمه ترگمان]با نگاه ساده به عنوان یک رمان، \"Lolita\" با موقعیت ها و احساساتی سر و کار دارد که همچنان مبهم باقی می ماند تا خواننده بتواند بیان آن ها را با استفاده از evasions platitudinous نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What troubles me most about this is not the workshop or platitudinous questionnaire the DNA bit.
[ترجمه گوگل]چیزی که من را بیشتر از همه در این مورد آزار می‌دهد، کارگاه یا پرسشنامه بی‌معنای بیت DNA نیست
[ترجمه ترگمان]آنچه بیش از همه مرا رنج می دهد این است که این کارگاه آموزشی نیست و یا از طریق پرسشنامه به روش دی ان ای استفاده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It has lived because readers appreciate a refreshing stimulus, an irreverent reminder that they live in a world of platitudinous thinking, cheap moralizing, and foolish philosophy.
[ترجمه گوگل]این کتاب به این دلیل زنده مانده است که خوانندگان از یک محرک طراوت‌بخش، یادآوری بی‌احترامی که در دنیایی از تفکرات بیهوده، اخلاقی‌سازی ارزان، و فلسفه احمقانه زندگی می‌کنند، قدردانی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]این کتاب به این دلیل زندگی کرده است که خوانندگان احساس یک محرک تازه ساز را درک می کنند، که یادآور این است که آن ها در دنیایی از تفکر platitudinous، اخلاقی ارزان و فلسفه احمقانه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. During any phases of satellite production and design, exacting design and platitudinous experiments are needed, because maintaining on the tract of satellite is not executed.
[ترجمه گوگل]در طول هر مرحله از تولید و طراحی ماهواره، نیاز به طراحی دقیق و آزمایش‌های بی‌معنا است، زیرا نگهداری در مسیر ماهواره انجام نمی‌شود
[ترجمه ترگمان]در طول هر مرحله از تولید و طراحی ماهواره، طراحی دقیق و آزمایش های platitudinous مورد نیاز است، چرا که حفظ مسیر ماهواره اجرا نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

مبتذل (صفت)
commonplace, stale, pedestrian, trivial, banal, vulgar, trite, humdrum, platitudinarian, platitudinous, well-worn, truistic

تکراری و پیش پا افتاده (صفت)
platitudinous

انگلیسی به انگلیسی

• superficial, cursory, shallow; commonplace, banal, trite
a platitudinous remark or speech is boring and not original; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : platitude
✅️ صفت ( adjective ) : platitudinous
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس