plastered

/ˈplæstərd//ˈplɑːstəd/

معنی: مست
معانی دیگر: (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: (slang) drunk.
مشابه: tight

جمله های نمونه

1. a plastered wall
دیوار گچ کاری شده

2. they plastered her broken foot
پای شکسته اش را گچ گرفتند.

3. our warships plastered the beach
کشتی های جنگی ما ساحل را در هم کوبیدند.

4. rain had plastered her dress to her body
باران پیراهن او را به بدنش چسبانده بود.

5. our team was plastered
تیم ما شکست بدی خورد.

6. the dictator's pictures were plastered all over town
عکس دیکتاتور را به همه جای شهر زده بودند.

7. to hear better, i plastered my ear to the door
گوشم را به در چسباندم که بهتر بشنوم.

8. he wore his black hair plastered down
زلف سیاه خود را صاف کرده و خوابانده بود.

9. he was wearing a uniform, his chest plastered with medals
اونیفورم پوشیده بود و سینه اش پر از مدال بود.

10. My shoes were covered/plastered in/with mud.
[ترجمه گوگل]کفش‌هایم پوشیده شده/گچ شده/با گل
[ترجمه ترگمان]کفش هایم پوشیده و پوشیده از گل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The car was plastered with mud.
[ترجمه گوگل]ماشین با گچ گچ شده بود
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از گل و لای پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They plastered the city with posters condemning her election.
[ترجمه گوگل]آنها شهر را با پوسترهایی در محکومیت انتخاب او پوشاندند
[ترجمه ترگمان]آن ها شهر را با پوسترهایی که انتخابات او را محکوم کرده بودند، چسبانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were plastered from head to foot with mud.
[ترجمه گوگل]سر تا پا ما را با گل گچ کردند
[ترجمه ترگمان]سر تا پا از گل و لای پوشیده شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My hands, boots and trousers were plastered with mud.
[ترجمه گوگل]دست و چکمه و شلوارم با گل گچ شده بود
[ترجمه ترگمان]دستانم، چکمه و شلوار پوشیده از گل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The rain had plastered her hair down.
[ترجمه گوگل]باران موهایش را گچ گرفته بود
[ترجمه ترگمان]باران موهایش را خیس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مست (صفت)
loaded, drunk, boozy, drunken, intoxicated, plastered, groggy, tipsy, instable, languorous, soused

انگلیسی به انگلیسی

• drunk, intoxicated, inebriated (slang)
if something is plastered to a surface, it is sticking to the surface.
if a surface is plastered with something, it is covered with it.
see also plaster.

پیشنهاد کاربران

اندود شده
برای مثال plastered wall: دیوار اندود شده
سرشار کردن پر کردن
مست بودن

بپرس