plash

/plæʃ//plæʃ/

معنی: چلپ چلپ، صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن، چکیدن، ترشح کردن، چکه کردن
معانی دیگر: استخر یا دریاچه ی کوچک و کم ژرفا، رجوع شود به: splash، (شاخ و برگ را در هم گره کردن و نرده ساختن) پرچین ساختن، چپر ساختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a gentle splash.

(2) تعریف: the sound of a gentle splash.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: plashes, plashing, plashed
مشتقات: plashingly (adv.)
• : تعریف: to splash gently.
مشابه: lap

جمله های نمونه

1. The plash of flowing water is authentically audible throughout this scene.
[ترجمه گوگل]هجوم آب روان در سراسر این صحنه کاملاً شنیدنی است
[ترجمه ترگمان]صدای پرش آب جاری در سراسر این صحنه قابل شنیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pakistani officials say security forces plash with militants near the Afghan border Saturday, leaving 16 militants and two soldiers dead.
[ترجمه گوگل]مقامات پاکستانی می گویند که نیروهای امنیتی روز شنبه در نزدیکی مرز افغانستان با ستیزه جویان درگیر شدند و 16 ستیزه جو و دو سرباز کشته شدند
[ترجمه ترگمان]مقامات پاکستانی می گویند که نیروهای امنیتی روز شنبه در نزدیکی مرز افغانستان با ستیزه جویان برخورد می کنند و ۱۶ ستیزه جو و دو سرباز را کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What' s better is to plash yourself in the middle of something you genuienly love, and wait for the wave to come and find you.
[ترجمه گوگل]چه بهتر این است که خودت را وسط چیزی که واقعاً دوستش داری به هم بزنی و منتظر بمانی تا موج بیاید و تو را پیدا کند
[ترجمه ترگمان]بهتر است خودت را در وسط کاری که دوست داری بشنوی و صبر کنی تا موج بیاید و تو را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. plash! of their oars. At the river's edge the fishermen's nets are hung out to dry between bamboo poles.
[ترجمه گوگل]پلش! از پاروهای آنها در لبه رودخانه، تورهای ماهیگیران برای خشک شدن بین تیرهای بامبو آویزان شده است
[ترجمه ترگمان]plash! از پارو ها استفاده میکنن در حاشیه رودخانه، تورهای ماهیگیری را از میان تیره ای خیزران خشک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The crashed plane was smashed into ashes in a plash, with cashes splashed in clash.
[ترجمه گوگل]هواپیمای سانحه دیده در جریان درگیری با پول نقد به خاکستر تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]هواپیما سقوط کرد و با a که در آن برخورد کرده بود به خاکستر تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are not many boats in this little river; only a few dinghies, laden with dry branches and twigs, are moving leisurely along to the tired plash!
[ترجمه گوگل]قایق های زیادی در این رودخانه کوچک وجود ندارد فقط چند قایق، مملو از شاخه‌ها و شاخه‌های خشک، با آرامش به سمت پلش‌های خسته حرکت می‌کنند!
[ترجمه ترگمان]در این رودخانه کوچک قایق های زیادی وجود ندارد، فقط چند قایق که پر از شاخه های خشک و شاخه های خشک است، با شتاب در پیش می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To soften the intensity of the input, use a favorite plash toy.
[ترجمه گوگل]برای ملایم کردن شدت ورودی، از یک اسباب بازی مورد علاقه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]برای نرم کردن شدت ورودی، از یک اسباب بازی plash مورد علاقه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If you come near to the mountain, you hear the gurgle and plash, and looking up see a belt of sparkling white water edged by two moist black borders.
[ترجمه گوگل]اگر به کوه نزدیک شوید، صدای غرغر و غرش را می‌شنوید، و به بالا نگاه می‌کنید، کمربندی از آب سفید درخشان را می‌بینید که با دو حاشیه سیاه مرطوب لبه‌های آن را می‌بینید
[ترجمه ترگمان]اگر به کوه نزدیک شوید صدای قل قل و صدای پرش را بشنوید و به بالا نگاه کنید و کمربندی از آب سفید درخشان را ببینید که در دو طرف تر از مرزه ای سیاه مرطوب قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The results showed: the soil of tailing abandoned land was mainly consisted of the sandy powder, it happened to plash in the raining day for the poor ventilation and infiltrative coefficient.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد: خاک اراضی متروکه باطله عمدتاً از پودر ماسه تشکیل شده است که در روز بارندگی به دلیل تهویه ضعیف و ضریب نفوذ آبشکن اتفاق افتاده است
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که خاک محل انباشت پسماند به طور عمده شامل پودر ماسه ای بوده است و در روز بارانی برای تهویه ضعیف و ضریب infiltrative برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چلپ چلپ (اسم)
plash

صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن (فعل)
plash

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

ترشح کردن (فعل)
discharge, spatter, sprinkle, splash, splatter, secrete, plash, splutter

چکه کردن (فعل)
drip, plash, seep

انگلیسی به انگلیسی

• pool, puddle of liquid; splash or spray of water
splash in water; spray with water; play in water

پیشنهاد کاربران

بپرس