اسم ( noun )
• (1) تعریف: a living organism of the vegetable group.
- The trees, ferns, and all other plants on the mountain side were destroyed by the fire.
[ترجمه محمد پارسا] گیاه ها یا سرخس ها|
[ترجمه گوگل] درختان، سرخس ها و همه گیاهان دیگر در دامنه کوه در آتش از بین رفتند[ترجمه ترگمان] درختان و سرخس ها و سایر گیاهان روی کوه در کنار آتش نابود شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only very hardy plants are able to survive under these desert conditions.
[ترجمه پارسا] گیاه های قوی و مقاوم|
[ترجمه حلما] دانه خوردن|
[ترجمه گوگل] فقط گیاهان بسیار مقاوم می توانند در این شرایط بیابانی زنده بمانند[ترجمه ترگمان] تنها گیاهان بسیار مقاوم در این شرایط بیابانی قادر به زنده ماندن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a form of vegetable life that has roots and leaves and is of smaller size than trees or shrubs.
- The plants in the garden are growing well this summer.
[ترجمه Abolfazl] این گیاهان در تابستان امسال خوب رشد میکنند|
[ترجمه Sahar] گیاهان در باغچه در این تابستان به خوبی رشد می کنند|
[ترجمه پارسا] این گیاهان در تابستون رشد خوبی دارن|
[ترجمه گوگل] گیاهان باغ در تابستان امسال به خوبی رشد می کنند[ترجمه ترگمان] گیاهان باغ در تابستان امسال به خوبی رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a building or group of buildings, esp. those that house machinery and equipment for manufacturing; factory.
• مشابه: factory, work
• مشابه: factory, work
- The automobile plant laid off more workers this week.
[ترجمه پارسا] کارخانه خودرو بیشتر کارگر از کا انداخت|
[ترجمه گوگل] کارخانه خودروسازی این هفته کارگران بیشتری را اخراج کرد[ترجمه ترگمان] کارخانه خودرو این هفته کارگران بیشتری را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) a person or thing placed or used in such a manner as to deceive or entrap.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plants, planting, planted
حالات: plants, planting, planted
• (1) تعریف: to put (seeds or plants) in the ground.
• مشابه: root, seed
• مشابه: root, seed
- We planted seeds in the garden on Saturday.
[ترجمه جغد دانا🌝] ما روز شنبه در باغ بذر کاشتیم.|
[ترجمه گوگل] شنبه در باغ بذر کاشتیم[ترجمه ترگمان] ما روز شنبه دانه ها را در باغ کار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you plant those roses in the shade, they won't grow well.
[ترجمه پارسا] این گل ها در سایه رشد نمی کند|
[ترجمه گوگل] اگر آن گل رز را در سایه بکارید، رشد خوبی نخواهند داشت[ترجمه ترگمان] اگر آن گل سرخ را در سایه بگذاری، خوب بزرگ نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide (land) with plants.
- This year the farmer planted his back field with corn.
[ترجمه گوگل] امسال کشاورز مزرعه پشتی خود را ذرت کاشت
[ترجمه ترگمان] امسال کشاورز زمین های پشت خود را با ذرت کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امسال کشاورز زمین های پشت خود را با ذرت کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to establish, as in the mind.
• مشابه: root
• مشابه: root
- She hoped to plant some common sense in her son's head.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که عقل سلیمی را در سر پسرش بکارد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که عقل سلیم در سر پسرش ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که عقل سلیم در سر پسرش ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Reading the article planted an exciting thought in his head.
[ترجمه گوگل] خواندن مقاله یک فکر هیجان انگیز در سر او کاشت
[ترجمه ترگمان] خواندن مقاله یک فکر هیجان انگیز را در ذهنش کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواندن مقاله یک فکر هیجان انگیز را در ذهنش کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Realizing the students were not eating fresh foods planted an idea in the principal's head.
[ترجمه گوگل] فهمیدن اینکه دانشآموزان غذای تازه نمیخورند، فکری را در سر مدیر مدرسه کاشت
[ترجمه ترگمان] متوجه می شوند که دانش آموزان در حال خوردن غذاهای تازه نیستند که ایده را در سر مدیر کار گذاشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متوجه می شوند که دانش آموزان در حال خوردن غذاهای تازه نیستند که ایده را در سر مدیر کار گذاشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to place firmly or with force.
- The protester planted his feet and would not move from his spot.
[ترجمه گوگل] معترض پاهای خود را کاشت و از جای خود تکان نخورد
[ترجمه ترگمان] معترض پاهایش را زمین گذاشت و از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معترض پاهایش را زمین گذاشت و از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to establish in a location or situation.
- He planted his family in a small farming town in Iowa.
[ترجمه گوگل] او خانواده خود را در یک شهر کوچک کشاورزی در آیووا کاشت
[ترجمه ترگمان] او خانواده اش را در یک شهر کوچک کشاورزی در آیوا کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خانواده اش را در یک شهر کوچک کشاورزی در آیوا کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: plantlike (adj.)
مشتقات: plantlike (adj.)
• : تعریف: to put seeds in the ground.
• مشابه: seed
• مشابه: seed
- Spring is the best time to plant.
[ترجمه گوگل] بهار بهترین زمان برای کاشت است
[ترجمه ترگمان] بهار بهترین زمان برای کاشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهار بهترین زمان برای کاشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید