plan out

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
برنامه ریزی دقیق کردن / از قبل طراحی کردن / مرحله به مرحله چیدن
در زبان محاوره ای:
برنامه شو ریختن، از قبل چیدن، همه چی رو حساب شده چیدن
- - -
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( اجرایی – سازمانی ) :**
برنامه ریزی کامل و مرحله به مرحله برای انجام یک پروژه، رویداد، یا هدف
مثال: We need to plan out the launch in detail.
باید راه اندازی رو با جزئیات کامل برنامه ریزی کنیم.
2. ** ( فکری – فردی ) :**
چیدن ذهنی مراحل یا تصمیم ها برای رسیدن به نتیجه ی مطلوب
مثال: She planned out her week to avoid stress.
هفته ش رو از قبل چید تا دچار استرس نشه.
3. ** ( استراتژیک – خلاقانه ) :**
در طراحی، تولید محتوا، یا نوآوری، برای ساختاردهی به ایده ها و تبدیل آن ها به اجرا
مثال: Let’s plan out the storyboard before filming.
بذار قبل فیلم برداری، داستان پردازی رو بچینیم.
- - -
🔸 مترادف ها:
map out – lay out – organize – structure – schedule – strategize – arrange

با دقت برنامه ریزی کردن
تصمیم گرفتن
Decide
با دقت برنامه ریزی کردن ( با در نظر گرفتن تمام مشکلات ممکن )
برنامه ریزی کردن