اسم ( noun )
• (1) تعریف: an intended action; aim.
• مترادف: aim, goal, idea, intent, intention
• متضاد: accident
• مشابه: conception, design, platform, proposal, proposition, purpose
• مترادف: aim, goal, idea, intent, intention
• متضاد: accident
• مشابه: conception, design, platform, proposal, proposition, purpose
- My plan is to travel by the northern route through the mountains.
[ترجمه گوگل] برنامه من این است که از مسیر شمالی از میان کوه ها حرکت کنم
[ترجمه ترگمان] نقشه من سفر کردن به مسیر شمالی از طریق کوهستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقشه من سفر کردن به مسیر شمالی از طریق کوهستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't you have any plans for after you graduate?
[ترجمه Haniyeh] ت هیچ برنامه ای برای بعد از این که فارغ التحصیل شدی، نداری؟؟؟|
[ترجمه Koogamin] آیا برای پس از فارغ التحصیلی خود برنامه ای ندارید؟|
[ترجمه گوگل] برای بعد از فارغ التحصیلی برنامه ای ندارید؟[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه فارغ التحصیل شدی هیچ برنامه ای نداری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the way something is to be accomplished; scheme or method of procedure.
• مترادف: method, program, projection, proposal, scheme, strategy
• مشابه: agenda, conception, design, formula, game, idea, means, platform, procedure, schedule, system
• مترادف: method, program, projection, proposal, scheme, strategy
• مشابه: agenda, conception, design, formula, game, idea, means, platform, procedure, schedule, system
- The governor spoke of her plan to stimulate the state's economy.
[ترجمه گوگل] فرماندار از برنامه خود برای تحریک اقتصاد ایالتی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] فرماندار از برنامه خود برای تحریک اقتصاد کشور سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرماندار از برنامه خود برای تحریک اقتصاد کشور سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents are making plans for their retirement.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم در حال برنامه ریزی برای بازنشستگی خود هستند
[ترجمه ترگمان] والدین من در حال برنامه ریزی برای بازنشستگی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] والدین من در حال برنامه ریزی برای بازنشستگی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoner had devised a detailed plan of escape.
[ترجمه گوگل] زندانی نقشه دقیقی برای فرار طراحی کرده بود
[ترجمه ترگمان] زندانی یک نقشه کامل برای فرار اختراع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی یک نقشه کامل برای فرار اختراع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (often pl.) a graphic design that shows how something is to be built.
• مترادف: blueprint, design, diagram, layout
• مشابه: draft, elevation, floor plan, representation, schema, scheme
• مترادف: blueprint, design, diagram, layout
• مشابه: draft, elevation, floor plan, representation, schema, scheme
- The architect went over the house plans with the owners.
[ترجمه گوگل] معمار نقشه های خانه را با مالکان بررسی کرد
[ترجمه ترگمان] معمار روی نقشه های خانه با مالکان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معمار روی نقشه های خانه با مالکان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plans, planning, planned
حالات: plans, planning, planned
• (1) تعریف: to organize or develop a plan for.
• مترادف: design, develop, devise, draft, draw up, formulate, line up, map out
• مشابه: arrange, calendar, chart, conceive, construct, contemplate, lay, mastermind, outline, program, project, scheme
• مترادف: design, develop, devise, draft, draw up, formulate, line up, map out
• مشابه: arrange, calendar, chart, conceive, construct, contemplate, lay, mastermind, outline, program, project, scheme
- The couple are planning their wedding.
[ترجمه گوگل] این زوج در حال برنامه ریزی برای عروسی خود هستند
[ترجمه ترگمان] این زوج در حال برنامه ریزی برای عروسی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این زوج در حال برنامه ریزی برای عروسی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have in mind as an aim or intention, usually after giving the idea a certain amount of thought and consideration.
- I plan to work for a year or two before going on to graduate school.
[ترجمه گوگل] من قصد دارم یک یا دو سال قبل از رفتن به مقطع کارشناسی ارشد کار کنم
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم یک یا دو سال قبل از رفتن به مدرسه فارق التحصیلی کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم یک یا دو سال قبل از رفتن به مدرسه فارق التحصیلی کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My husband and I plan to travel once we retire.
[ترجمه لیلا] من و شوهرم برنامه داریم وقتی بازنشسته شدیم به سفر برویم.|
[ترجمه مریم] شوهرم و من خیال داریم بعد از باز نشستگی به سفر برویم|
[ترجمه گوگل] من و شوهرم پس از بازنشستگی قصد داریم به سفر برویم[ترجمه ترگمان] من و شوهرم یه وقت بازنشسته میشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They planned that they would buy a house in the spring, but then she lost her job.
[ترجمه گوگل] آنها برنامه ریزی کردند که در بهار خانه ای بخرند، اما او کار خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی کردند که در بهار یک خانه بخرند، اما بعد شغلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی کردند که در بهار یک خانه بخرند، اما بعد شغلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We planned for the grandchildren to stay with us for at least two nights.
[ترجمه جعفر] ما برای نوه ها برنامه ریزی کردیم که حداقل دو شب با ما بمانند|
[ترجمه گوگل] برنامه ریزی کردیم که نوه ها حداقل دو شب پیش ما بمانند[ترجمه ترگمان] ما برای the برنامه ریزی کردیم که حداقل دو شب با ما بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: planned (adj.)
مشتقات: planned (adj.)
• (1) تعریف: to make a plan or plans.
• مشابه: aim, arrange, contrive, design, devise, intend, plot, prepare, scheme
• مشابه: aim, arrange, contrive, design, devise, intend, plot, prepare, scheme
- Things always go wrong when I don't plan well.
[ترجمه گوگل] وقتی خوب برنامه ریزی نکنم، همیشه همه چیز خراب می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی فکر نکنم اوضاع همیشه غلط پیش میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی فکر نکنم اوضاع همیشه غلط پیش میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He now regrets that he never planned for his retirement.
[ترجمه گوگل] او اکنون پشیمان است که هرگز برای بازنشستگی خود برنامه ریزی نکرده است
[ترجمه ترگمان] اکنون از این که برای بازنشستگی خود برنامه ای نداشت، پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اکنون از این که برای بازنشستگی خود برنامه ای نداشت، پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have an intention or expectation (fol. by "on").
- Don't plan on leaving tomorrow because it looks as if there's going to be an ice storm.
[ترجمه گوگل] برای رفتن فردا برنامه ریزی نکنید زیرا به نظر می رسد که یک طوفان یخ در راه است
[ترجمه ترگمان] قصد ندارم فردا از اینجا برم چون به نظر می رسه که قراره یه طوفان یخ باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قصد ندارم فردا از اینجا برم چون به نظر می رسه که قراره یه طوفان یخ باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We planned on having a big party, so we were disappointed when so many people couldn't come.
[ترجمه گوگل] ما برای برگزاری یک مهمانی بزرگ برنامه ریزی کردیم، بنابراین وقتی تعداد زیادی از مردم نتوانستند بیایند، ناامید شدیم
[ترجمه ترگمان] ما برنامه ریزی کرده بودیم که یک جشن بزرگ برگزار کنیم، بنابراین ما از این که تعداد زیادی از مردم نمی توانستند بیایند نا امید شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما برنامه ریزی کرده بودیم که یک جشن بزرگ برگزار کنیم، بنابراین ما از این که تعداد زیادی از مردم نمی توانستند بیایند نا امید شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hadn't planned on their parents returning so soon, and the house was still a mess from the party the night before.
[ترجمه گوگل] آنها برای بازگشت والدینشان به این زودی برنامه ریزی نکرده بودند و خانه هنوز به خاطر مهمانی شب قبل به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی نکرده بودند که پدر و مادرشان به این زودی برگردند، و خانه هنوز هم از مهمانی شب قبل آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی نکرده بودند که پدر و مادرشان به این زودی برگردند، و خانه هنوز هم از مهمانی شب قبل آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید