plaintively


بطور غم انگیز، باناله

جمله های نمونه

1. "I've broken my glasses, " he said plaintively.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی گفت: عینکم شکسته است
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی گفت: من عینکم رو شکوندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The crickets chirred plaintively at the foot of the wall.
[ترجمه گوگل]جیرجیرک ها با ناراحتی در پای دیوار غوغا می کردند
[ترجمه ترگمان]جیرجیرک در پای دیوار به ناله درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'What about me?' she asked plaintively.
[ترجمه گوگل]در مورد من چطور؟ او با ناراحتی پرسید
[ترجمه ترگمان]من چی؟ با ناراحتی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "Why don't we do something?" Davis asked plaintively.
[ترجمه گوگل]"چرا ما کاری نمی کنیم؟" دیویس با ناراحتی پرسید
[ترجمه ترگمان]\" چرا ما کاری انجام نمی دهیم؟ دیویس با اندوه پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The last note of the song rang out plaintively.
[ترجمه گوگل]نت آخر ترانه به طرز غم انگیزی بلند شد
[ترجمه ترگمان]آخرین آهنگ سرود با ناراحتی به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She played and sang so plaintively that I almost wept, the song was so sad.
[ترجمه گوگل]او آنقدر نازک می نواخت و می خواند که من تقریبا گریه می کردم، آهنگ آنقدر غمگین بود
[ترجمه ترگمان]او نواخت و چنان خواند که نزدیک بود گریه ام بگیرد، آواز آن قدر غمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chorus sang plaintively of their long hours in the shop, and short nights in the attics above.
[ترجمه گوگل]گروه کر با غم و اندوه از ساعات طولانی خود در مغازه و شب های کوتاه در اتاق زیر شیروانی بالا می خواندند
[ترجمه ترگمان]آواز دسته جمعی به خاطر ساعات طولانی خود در مغازه آواز می خواندند و شبه ای کوتاه در اتاق های زیر شیروانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As one friend said plaintively, " Parents need special time, too. "
[ترجمه گوگل]همانطور که یکی از دوستان با ناراحتی گفت: "والدین نیز به زمان خاصی نیاز دارند "
[ترجمه ترگمان]همانطور که یکی از دوستانش به درد گفت: \" والدین هم به زمان ویژه ای نیاز دارند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Birds cry plaintively before they die, men speak kindly in the presence of death.
[ترجمه گوگل]پرندگان قبل از مردن با شکوه گریه می کنند، مردان در حضور مرگ با مهربانی صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بمیرند، پرنده ها با مهربانی در پیشگاه مرگ حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's times like these that I plaintively cry for my phantom butler.
[ترجمه گوگل]چنین مواقعی است که من ناامیدانه برای ساقی فانتومم گریه می کنم
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها مثل این است که من به خاطر پیشخدمت my گریه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She glanced plaintively about the station.
[ترجمه گوگل]نگاهی ناامیدانه به ایستگاه انداخت
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به ایستگاه نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He telephoned Yorkshire Television to seek explanations and advice, demanding plaintively in a guttural accent.
[ترجمه گوگل]او با تلویزیون یورکشایر تماس گرفت تا توضیحات و مشاوره بخواهد و با لهجه ای غم انگیز درخواست کرد
[ترجمه ترگمان]به یورک شر تلفن زد تا برای توضیح و مشورت با لهجه guttural خواستار توضیح و مشورت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sledge slid along in the midst of a plaintively intense melody.
[ترجمه گوگل]سورتمه در میان یک ملودی شدید و غم انگیز در امتداد لغزید
[ترجمه ترگمان]سورتمه در میان یک ملودی تند و سخت فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. " I want to go to bed, " Ahyuan said plaintively.
[ترجمه گوگل]آهیوان با ناراحتی گفت: من می خواهم به رختخواب بروم
[ترجمه ترگمان]Ahyuan غمگینانه گفت: \" من می خواهم به رختخواب بروم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sadly, mournfully, wistfully

پیشنهاد کاربران

به نحوی که مقداری محزون به نظر می رسد
"I've broken my glasses, " he said plaintively.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : plaintiveness
✅️ صفت ( adjective ) : plaintive
✅️ قید ( adverb ) : plaintively

بپرس