plaintiff

/ˈpleɪntəf//ˈpleɪntɪf/

معنی: مدعی، شاکی، خواهان، عارض
معانی دیگر: (حقوق) خواهان، دادخواه، عار­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who initiates a lawsuit against another. (Cf. defendant.)

- The plaintiff is claiming that her injury resulted from her employer's lack of concern for safety.
[ترجمه گوگل] شاکی مدعی است که آسیب او ناشی از عدم توجه کارفرما به ایمنی بوده است
[ترجمه ترگمان] شاکی مدعی است که جراحت او ناشی از عدم نگرانی کارفرمای او برای امنیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. plaintiff versus defendant
خواهان برضد خوانده (مدعی علیه)

2. the plaintiff claims that the police pistol-whipped him
شاکی ادعا می کند که پلیس با پاشنه ی تپانچه او را زده است.

3. She is the plaintiff in the suit.
[ترجمه گوگل]او شاکی پرونده است
[ترجمه ترگمان]او شاکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The plaintiff claimed that the correct procedures had not been followed.
[ترجمه گوگل]شاکی مدعی شد که روال صحیح رعایت نشده است
[ترجمه ترگمان]شاکی مدعی شد که رویه های صحیح پی گیری نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The plaintiff was guilty of contributory negligence for failing to wear a crash helmet.
[ترجمه گوگل]شاکی به دلیل عدم استفاده از کلاه ایمنی به دلیل سهل انگاری مشارکتی مقصر بود
[ترجمه ترگمان]شاکی به سهل انگاری و قصور در پوشیدن کلاه ایمنی متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The judge found for the plaintiff.
[ترجمه گوگل]قاضی برای شاکی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی پرونده شاکی را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The burden of proof lay on the plaintiff to prove negligence.
[ترجمه @l!] بار اثبات بر عهده خواهان ( شاکی ) است برای اثبات تقصیر
|
[ترجمه گوگل]اثبات قصور بر دوش شاکی بود
[ترجمه ترگمان]شاکی بر این بود که متهم به سهل انگاری اثبات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The plaintiff was awarded damages.
[ترجمه گوگل]به شاکی خسارت پرداخت شد
[ترجمه ترگمان]شاکی به شاکی خسارت دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The judge decided for / against the plaintiff.
[ترجمه @l!] قاضی له /علیه خواهان ( شاکی ) حکم داد.
|
[ترجمه گوگل]قاضی به نفع / علیه شاکی تصمیم گرفت
[ترجمه ترگمان]قاضی برای مخالفت با شاکی تصمیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mr. Smith appeared for the plaintiff.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت برای شاکی حاضر شد
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت به عنوان شاکی پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The plaintiff is aged 30 and has a normal expectation of life.
[ترجمه گوگل]شاکی 30 ساله است و انتظار زندگی عادی دارد
[ترجمه ترگمان]شاکی ۳۰ سال سن دارد و انتظار عادی زندگی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The court decided against the plaintiff in the case of James vs . Smith.
[ترجمه گوگل]دادگاه علیه شاکی در پرونده James vs تصمیم گرفت اسمیت
[ترجمه ترگمان]دادگاه علیه شاکی در پرونده جیمز در مقابل پرونده تصمیم گرفت اسمیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plaintiff battled the decision all the way to the Supreme Court.
[ترجمه گوگل]شاکی با این تصمیم تا دیوان عالی کشور مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]شاکی در تمام مسیر دادگاه عالی با این تصمیم مبارزه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The plaintiff moved for a rehearing.
[ترجمه گوگل]شاکی برای بازرسی حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]شاکی به دنبال a حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The judge ruled against the plaintiff.
[ترجمه گوگل]قاضی علیه شاکی حکم داد
[ترجمه ترگمان]قاضی مخالف شاکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدعی (اسم)
assertion, claim, accuser, claimant, pretender, plaintiff, adversary, complainant, prosecutor, pretension, allegation, suitor

شاکی (اسم)
plaintiff, actor, complainant

خواهان (اسم)
plaintiff, actor, complainant, demandant, libellant, litigant

عارض (اسم)
plaintiff, complainant, cheeks

تخصصی

[حقوق] خواهان، مدعی، شاکی

انگلیسی به انگلیسی

• claimant, person who brings a lawsuit to court; accuser, one who charges with an offense
a plaintiff is a person who brings a legal case against someone; a legal term.

پیشنهاد کاربران

در کتاب law texts هم همین سه معنا آمده: مدعی، شاکی، خواهان
اگر مفید بود لطفا لایک بفرمایید. متشکرم.
someone who makes a legal complaint against someone else in court/ a person who accuses someone else in a law case of having done something illegal
a person or company that makes a legal complaint about someone else in a court of law
...
[مشاهده متن کامل]

Synonym
complainant
خواهان یا مدعی در علم حقوق شخصی ( حقوقی یا حقیقی ) است که خواسته خود را دردادگاه علیه خوانده طلب می کند. خواهان می بایست دعوی حقوقی خود را در برگ مخصوص دادخواست تنظیم کند و در دادگاه صالح اقامه کند.
The plaintiff claimed damages for the financial losses suffered through breach of copyright
Judges in three states have sided with the plaintiffs

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Plaintiff• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/plaintiff?q=plaintiffs
شاکی در دادگاه
خواهان

بپرس