plagued

پیشنهاد کاربران

Plagued with
درگیر چیزی بودن
مثلا
They are plagued with problems
اونها درگیر مشکلات بودند
دچار بودن به
She was plagued by doubts.
او دچار تردیدهایی بود.
رنج بردن از
The country is plagued by poverty.
آن کشور از فقر رنج می برد.
درگیر بودن با
The company was plagued with technical problems.
...
[مشاهده متن کامل]

شرکت با مشکلات فنی درگیر بود.
آزار دیدن از / تحت فشار بودن
He was plagued by constant headaches.
او از سردردهای مداوم آزار می دید.

کلافه شده
مثلا:
. They are plagued with proplems like these
اونها از دستِ مشکلاتی از این قبیل ( مشکلات اینچنینی ) کلافه شده اند. .
مواجه شدن
attempts by the Security Council to deliver humanitarian assistance in armed conflict have been plagued by a number of problems
تلاش های شورای امنیت برای ارائه کمک های بشردوستانه در درگیری های مسلحانه با مشکلات متعددی مواجه شده است.
آزار دادن هم معنی میشه . . . The criminals that plagued. جنایتکارانی که مردم را آزار داده . . .
شیرین
مصیبت زده
تهدید می کند
به ستوه آمده
به تنگ آمده