placidly


ارامش، ملایمت، متانت، حلم، حوصله

جمله های نمونه

1. Go placidly, amid the noise and the haste, and remember what peace there may be in silence.
[ترجمه گوگل]در میان سر و صدا و شتاب آرام برو و به یاد بیاور که چه آرامشی در سکوت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به آرامی، در میان صدا و شتاب، به خاطر داشته باش که در سکوت چه آرامش و آرامش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dobbs stood at the entrance, placidly smoking his pipe.
[ترجمه گوگل]داب در ورودی ایستاده بود و آرام پیپش را می کشید
[ترجمه ترگمان]دابز، کنار در ایستاده بود و به آرامی پیپ می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'Of course,' said Helen placidly.
[ترجمه گوگل]هلن با خونسردی گفت: البته
[ترجمه ترگمان]هلن با متانت گفت: البته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The river sparkled placidly in the sun.
[ترجمه گوگل]رودخانه به آرامی زیر نور خورشید می درخشید
[ترجمه ترگمان]رودخانه به آرامی در آفتاب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Behind him the river sparkled placidly in the sun.
[ترجمه گوگل]در پشت سر او رودخانه به آرامی زیر نور خورشید می درخشید
[ترجمه ترگمان]در پشت سر او رودخانه به آرامی در آفتاب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Half the folks gazing placidly into the middle distance were too stoned to blink.
[ترجمه گوگل]نیمی از مردمی که آرام به فاصله میانی خیره شده بودند، سنگسارتر از آن بودند که پلک بزنند
[ترجمه ترگمان]نیمی از مردم با متانت به فاصله میان دست ها خیره می شدند و پلک می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She whinnied and trotted placidly back.
[ترجمه گوگل]ناله کرد و آرام به عقب برگشت
[ترجمه ترگمان]او شیهه کشید و به آرامی به عقب یورتمه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dinah sat placidly beside Paul, aware that the bruised turmoil that was her body had subsided into a kind of contentment.
[ترجمه گوگل]دینا با آرامش در کنار پل نشسته بود و آگاه بود که آشفتگی کبودی که در بدن او وجود داشت به نوعی از رضایت فروکش کرده بود
[ترجمه ترگمان]دیانا در کنار پل، در کنار پل نشسته بود و می دانست که turmoil که بدن او بود به نوعی رضایت دچار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So one bio-day placidly followed another, the ship plunged on through Highlight, and nothing at all of importance happened.
[ترجمه گوگل]بنابراین یک روز زیستی آرام و آرام به دنبال دیگری رفت، کشتی از طریق هایلایت به راه افتاد و هیچ اتفاق مهمی نیفتاد
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک روز زیستی به آرامی بعد از دیگری، کشتی از طریق نقاط برجسته غوطه ور شد، و هیچ چیز در هیچ یک از اهمیتی اتفاق نیفتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Before her the sea rippled placidly in, dark blue with rosy glints reflecting the sunset.
[ترجمه گوگل]قبل از او، دریا به آرامی، آبی تیره با درخشش های گلگونی که غروب خورشید را منعکس می کرد، موج می زد
[ترجمه ترگمان]پیش از او دریا آرام موج می زد، آبی تیره با glints درخشان خورشید غروب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Go placidly amid the noise and the haste, and what peace there may be in silence.
[ترجمه گوگل]آرام در میان هیاهو و شتاب برو و چه آرامشی در سکوت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به آرامی، در میان صدا و شتاب، و چه آرامش و آرامش ممکن است در سکوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The water chestnut floated placidly there, where it would grow.
[ترجمه گوگل]شاه بلوط آبی آرام در آنجا شناور بود، جایی که رشد می کرد
[ترجمه ترگمان]شاه بلوط در آنجا به آرامی شناور بود، جایی که رشد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Placidly they continued their eating and feeding routine.
[ترجمه گوگل]آنها با آرامش به روال غذا خوردن و تغذیه خود ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها به خوردن و تغذیه روزمره خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The strategy is realized placidly and easily, without the computation of conditional probability in each step.
[ترجمه گوگل]استراتژی بدون محاسبه احتمال مشروط در هر مرحله به راحتی و به راحتی محقق می شود
[ترجمه ترگمان]این استراتژی به راحتی و به راحتی، بدون محاسبه احتمال شرطی در هر مرحله، تحقق می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• quietly, serenely; tranquilly, peacefully

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : placidity / placidness
✅️ صفت ( adjective ) : placid
✅️ قید ( adverb ) : placidly
placidly ( adv ) = با متانت، با ملایمت، به آرامی، با آرامش، با خونسردی
Definition = به شیوه ای آرام/
examples:
1 - Eleanor smiled placidly.
الینور با خونسردی ( با متانت ) لبخند زد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The man suddenly became quiet, then placidly gave himself up.
مرد ناگهان ساکت شد ، سپس با آرامش خود را رها کرد.
3 - The network of drainage culverts flowed placidly beside and under empty streets.
شبکه آبگیرهای زهکشی به آرامی در کنار خیابان های خالی جریان داشت.
4 - "No, " Ellen said placidly.
الن با خونسردی گفت: "نه. "
5 - The waves moved placidly toward shore.
امواج به آرامی به سمت ساحل حرکت کردند.
6 - Dobbs stood at the entrance, placidly smoking his pipe.
دابز در ورودی ایستاده بود و با آرامش پیپ اش را می کشید.

( adverb ) قید به معنی صلح آمیز , با آرامش
Placidly means in a way that is placid—calm, peaceful, or quiet.
مثال:
he was gazing placidly out to sea.

بپرس