placidity

/pləˈsɪdɪti//pləˈsɪdɪti/

معنی: روح، ارامش، متانت، صفاء
معانی دیگر: صفا

جمله های نمونه

1. Straight people more often prefer a lento placidity.
[ترجمه گوگل]افراد مستقيم اغلب لنتو پلاسيديتي را ترجيح مي دهند
[ترجمه ترگمان]افراد مستقیم بیشتر اوقات آرامش lento را ترجیح می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The swift and indifferent placidity of that look troubled me.
[ترجمه گوگل]آرامش سریع و بی تفاوت آن نگاه مرا آزار می داد
[ترجمه ترگمان]این نگاه تند و بی اعتنا که مرا ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Placidity is a living experience and elegance is a living attitude.
[ترجمه گوگل]آرامش یک تجربه زنده است و ظرافت یک نگرش زنده است
[ترجمه ترگمان]placidity یک تجربه زنده و ظرافت یک نگرش زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Miss Pross inquired, with placidity.
[ترجمه گوگل]خانم پراس با خونسردی پرسید
[ترجمه ترگمان]میس پراس با خونسردی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't let the evil spirits break the peace and placidity of angels.
[ترجمه گوگل]اجازه نده که ارواح شیطانی آرامش و آرامش فرشتگان را بشکنند
[ترجمه ترگمان]نگذارید ارواح شیطانی آرامش و آرامش فرشته ها را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An e - timing motor for the transport can ensure the placidity move speed.
[ترجمه گوگل]یک موتور زمان‌بندی الکترونیکی برای حمل و نقل می‌تواند سرعت حرکت آرام را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]یک موتور زمان بندی برای حمل و نقل می تواند تضمین سرعت حرکت را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What it lacks in dynamism it makes up for in placidity and a common national identity.
[ترجمه گوگل]آنچه را که در پویایی فاقد است، در آرامش و هویت ملی مشترک جبران می کند
[ترجمه ترگمان]چیزی که فاقد پویایی است آن را در آرامش و یک هویت ملی مشترک ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Experimentation result indicates that the arithmetic satisfied required control precision and placidity.
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایش نشان می‌دهد که برآوردهای محاسباتی به دقت کنترل و آرامش نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش نشان می دهد که ریاضی از دقت و دقت کنترل لازم برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A series of Methods : Were taken in programming to improve placidity and to quicken convergence rate.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از روش ها: در برنامه نویسی برای بهبود آرامش و تسریع نرخ همگرایی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از روش ها: در برنامه ریزی برای بهبود آرامش و افزایش سرعت هم گرایی در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روح (اسم)
nature, spirit, esprit, apparition, breeze, calmness, phantom, ghost, specter, sprite, psyche, spook, zing, placidity, numen, fantom, phantasm, phantasma, spunkie, umbra, wraith

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

متانت (اسم)
equanimity, constancy, calmness, sobriety, serenity, placidity, firmness, self-possession

صفاء (اسم)
ingenuity, serenity, placidity, candor, purity, delectation

انگلیسی به انگلیسی

• serenity, quietness; tranquility, peacefulness

پیشنهاد کاربران

ارامش / متانت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : placidity / placidness
✅️ صفت ( adjective ) : placid
✅️ قید ( adverb ) : placidly

بپرس