placid

/ˈplæsəd//ˈplæsɪd/

معنی: ارام، راحت، متین
معانی دیگر: خونسرد، آرام، سربه راه، (چیز) آرام، ساکن، دریاچه ی پلاسید (در ایالت نیویورک - امریکا)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: placidly (adv.), placidity (n.), placidness (n.)
• : تعریف: calm, smooth, or tranquil.
مترادف: calm, composed, halcyon, imperturbable, peaceful, sedate, serene, smooth, still, tranquil
متضاد: choleric, excitable, quick-tempered, roiled, short-tempered, stormy, temperamental, tempestuous, tense
مشابه: even, even-tempered, limpid, pacific, peaceable, restful, self-possessed, undisturbed, unruffled

- The wind died down and the lake became placid again.
[ترجمه گوگل] باد خاموش شد و دریاچه دوباره آرام شد
[ترجمه ترگمان] باد فروکش کرد و دریاچه دوباره آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a quiet child with a placid temperament.
[ترجمه گوگل] او کودکی آرام با خلق و خوی آرام است
[ترجمه ترگمان] او بچه آرامی است با خلق و خوی آرام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a placid disposition
خلق و خوی آرام

2. the placid surface of the lake
سطح آرام دریاچه

3. Who gave me love placid who accompany me to see through the fleeting landscape.
[ترجمه گوگل]چه کسی به من عشقی آرام بخشید که برای دیدن مناظر زودگذر مرا همراهی می کند
[ترجمه ترگمان]چه کسی به من آرامش داد که با من همراه شد تا از آن منظره زودگذر تماشا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A placid parent makes a placid home.
[ترجمه گوگل]یک پدر و مادر آرام خانه ای آرام می سازد
[ترجمه ترگمان] یه پدر آروم با آرامش خونه رو آروم میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She sat still, placid and waiting.
[ترجمه گوگل]او آرام نشسته بود و منتظر بود
[ترجمه ترگمان]آرام نشست، آرام و منتظر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was a placid child who rarely cried.
[ترجمه گوگل]او کودکی آرام بود که به ندرت گریه می کرد
[ترجمه ترگمان]او بچه آرامی بود که بندرت گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His normally placid dog turned on him and bit him in the leg.
[ترجمه Salma] سگ او که معمولا آرام بود به او حمله کرد و پای او را گاز گرفت
|
[ترجمه گوگل]سگ معمولی آرام او به سمت او چرخید و پایش را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]سگ آرام آرام او را مخاطب قرار داد و پایش را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lake was placid and still under the moonlight.
[ترجمه گوگل]دریاچه آرام بود و هنوز زیر نور ماه بود
[ترجمه ترگمان]در زیر نور مهتاب، دریاچه آرام و آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The setting sun turned the placid ocean into a sea of gold.
[ترجمه گوگل]غروب خورشید اقیانوس آرام را به دریایی از طلا تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]غروب خورشید، اقیانوس آرام را به دریای طلایی تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The placid and sensible character of the beginner's cob would be unsuitable for the racecourse, for example.
[ترجمه گوگل]برای مثال، شخصیت آرام و معقول لپه مبتدی برای میدان مسابقه نامناسب است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، شخصیت آرام و منطقی کوب مبتدی برای مسابقه اسب دوانی نامناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He seemed to be placid and even cheerful.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید آرام و حتی شاد باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آرام و حتی بشاش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An orangery filled with conservatory plants overlooks placid lawns and a fountain rising from a raised pool.
[ترجمه گوگل]نارنجستانی پر از گیاهان باغی مشرف به چمن‌زارهای آرام و فواره‌ای است که از استخری مرتفع برمی‌خیزد
[ترجمه ترگمان]نارنجستان آکنده از گیاهان گلخانه بود و در میان چمن ها و چمن ها و a که از یک استخر بزرگ بالا می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We drove through placid scenery,(sentence dictionary) past a ruined castle and so into Tuam.
[ترجمه گوگل]ما از طریق مناظر آرام، (فرهنگ جملات) از کنار یک قلعه ویران شده گذشتیم و به توام وارد شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از طریق مناظر آرام و فرهنگ لغت (فرهنگ لغت)گذشتیم و از یک قلعه ویران گذشتیم و به Tuam رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She sat still, placid and waiting, until he was clear up the steps.
[ترجمه گوگل]او آرام نشسته بود و منتظر بود تا اینکه پله ها را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]آرام نشست، آرام و منتظر، تا اینکه از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a worried look on her normally placid face.
[ترجمه گوگل]حالتی نگران در صورت معمولی آرام او دیده می شد
[ترجمه ترگمان]چهره آرام و آرام او حالتی حاکی از نگرانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

متین (صفت)
firm, sober, placid, steady, steadfast, demure, sedate, serene, staid, self-possessed

انگلیسی به انگلیسی

• serene, quiet; peaceful, tranquil; relaxed, calm
a placid person or situation is calm and does not create any excitement.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Calm and peaceful; not easily upset or excited 🌊
🔍 مترادف: Tranquil, serene
✅ مثال: The placid lake reflected the clear blue sky, creating a perfect scene for relaxation.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : placidity / placidness
✅️ صفت ( adjective ) : placid
✅️ قید ( adverb ) : placidly
PLACID :
آرام و خونسرد - یکنواخت
FLACCID :
شل - نرم و غیرسفت
ضعیف
خوابیده ( آلت )
placid ( adj ) = آرام، خونسرد، متین، سر به راه، سر به زیر /کند ( از لحاظ جنبش و حرکت ) /ساکت و آرام
Definition = داشتن ظاهر یا ویژگی های آرام/
مترادف با کلمه : Calm ( adj )
the placid pace of village life = سرعت کند زندگی روستایی
...
[مشاهده متن کامل]

a slow - moving and placid river = رودخانه دارای حرکت کند و آرام
a placid, contented man = مردی سر به زیر و قانع
examples:
1 - She was a very placid ( = calm and not easily excited ) child who slept all night and hardly ever cried.
او کودکی بسیار آرام ( = آرام و به راحتی هیجان زده نبود ) که تمام شب را خواب باشد و تقریباً گریه نمی کرد.
2 - The placid lake was perfect for canoeing.
دریاچه آرام برای قایقرانی مناسب بود.
3 - The placid nature of her personality made her easy to work with.
خلق و خوی متین شخصیت او باعث می شد کار با او آسان شود.

خون سرد. آرام
this horse has a placid nature
خونسرد، آرام

بپرس