- The wind died down and the lake became placid again.
[ترجمه گوگل] باد خاموش شد و دریاچه دوباره آرام شد [ترجمه ترگمان] باد فروکش کرد و دریاچه دوباره آرام گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a quiet child with a placid temperament.
[ترجمه گوگل] او کودکی آرام با خلق و خوی آرام است [ترجمه ترگمان] او بچه آرامی است با خلق و خوی آرام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a placid disposition
خلق و خوی آرام
2. the placid surface of the lake
سطح آرام دریاچه
3. Who gave me love placid who accompany me to see through the fleeting landscape.
[ترجمه گوگل]چه کسی به من عشقی آرام بخشید که برای دیدن مناظر زودگذر مرا همراهی می کند [ترجمه ترگمان]چه کسی به من آرامش داد که با من همراه شد تا از آن منظره زودگذر تماشا کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. A placid parent makes a placid home.
[ترجمه گوگل]یک پدر و مادر آرام خانه ای آرام می سازد [ترجمه ترگمان] یه پدر آروم با آرامش خونه رو آروم میکنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She sat still, placid and waiting.
[ترجمه گوگل]او آرام نشسته بود و منتظر بود [ترجمه ترگمان]آرام نشست، آرام و منتظر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She was a placid child who rarely cried.
[ترجمه گوگل]او کودکی آرام بود که به ندرت گریه می کرد [ترجمه ترگمان]او بچه آرامی بود که بندرت گریه می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. His normally placid dog turned on him and bit him in the leg.
[ترجمه Salma] سگ او که معمولا آرام بود به او حمله کرد و پای او را گاز گرفت
|
[ترجمه گوگل]سگ معمولی آرام او به سمت او چرخید و پایش را گاز گرفت [ترجمه ترگمان]سگ آرام آرام او را مخاطب قرار داد و پایش را گاز گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The lake was placid and still under the moonlight.
[ترجمه گوگل]دریاچه آرام بود و هنوز زیر نور ماه بود [ترجمه ترگمان]در زیر نور مهتاب، دریاچه آرام و آرام بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The setting sun turned the placid ocean into a sea of gold.
[ترجمه گوگل]غروب خورشید اقیانوس آرام را به دریایی از طلا تبدیل کرد [ترجمه ترگمان]غروب خورشید، اقیانوس آرام را به دریای طلایی تبدیل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The placid and sensible character of the beginner's cob would be unsuitable for the racecourse, for example.
[ترجمه گوگل]برای مثال، شخصیت آرام و معقول لپه مبتدی برای میدان مسابقه نامناسب است [ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، شخصیت آرام و منطقی کوب مبتدی برای مسابقه اسب دوانی نامناسب خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He seemed to be placid and even cheerful.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید آرام و حتی شاد باشد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آرام و حتی بشاش باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. An orangery filled with conservatory plants overlooks placid lawns and a fountain rising from a raised pool.
[ترجمه گوگل]نارنجستانی پر از گیاهان باغی مشرف به چمنزارهای آرام و فوارهای است که از استخری مرتفع برمیخیزد [ترجمه ترگمان]نارنجستان آکنده از گیاهان گلخانه بود و در میان چمن ها و چمن ها و a که از یک استخر بزرگ بالا می آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We drove through placid scenery,(sentence dictionary) past a ruined castle and so into Tuam.
[ترجمه گوگل]ما از طریق مناظر آرام، (فرهنگ جملات) از کنار یک قلعه ویران شده گذشتیم و به توام وارد شدیم [ترجمه ترگمان]ما از طریق مناظر آرام و فرهنگ لغت (فرهنگ لغت)گذشتیم و از یک قلعه ویران گذشتیم و به Tuam رسیدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She sat still, placid and waiting, until he was clear up the steps.
[ترجمه گوگل]او آرام نشسته بود و منتظر بود تا اینکه پله ها را صاف کرد [ترجمه ترگمان]آرام نشست، آرام و منتظر، تا اینکه از پله ها بالا رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. There was a worried look on her normally placid face.
[ترجمه گوگل]حالتی نگران در صورت معمولی آرام او دیده می شد [ترجمه ترگمان]چهره آرام و آرام او حالتی حاکی از نگرانی وجود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• serene, quiet; peaceful, tranquil; relaxed, calm a placid person or situation is calm and does not create any excitement.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Calm and peaceful; not easily upset or excited 🌊 🔍 مترادف: Tranquil, serene ✅ مثال: The placid lake reflected the clear blue sky, creating a perfect scene for relaxation.
PLACID : آرام و خونسرد - یکنواخت FLACCID : شل - نرم و غیرسفت ضعیف خوابیده ( آلت )
placid ( adj ) = آرام، خونسرد، متین، سر به راه، سر به زیر /کند ( از لحاظ جنبش و حرکت ) /ساکت و آرام Definition = داشتن ظاهر یا ویژگی های آرام/ مترادف با کلمه : Calm ( adj ) the placid pace of village life = سرعت کند زندگی روستایی ... [مشاهده متن کامل]
a slow - moving and placid river = رودخانه دارای حرکت کند و آرام a placid, contented man = مردی سر به زیر و قانع examples: 1 - She was a very placid ( = calm and not easily excited ) child who slept all night and hardly ever cried. او کودکی بسیار آرام ( = آرام و به راحتی هیجان زده نبود ) که تمام شب را خواب باشد و تقریباً گریه نمی کرد. 2 - The placid lake was perfect for canoeing. دریاچه آرام برای قایقرانی مناسب بود. 3 - The placid nature of her personality made her easy to work with. خلق و خوی متین شخصیت او باعث می شد کار با او آسان شود.