[ترجمه گوگل]این مرکز خدمات کاریابی را ارائه می دهد [ترجمه ترگمان]این مرکز خدمات کاریابی را ارائه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The course includes a placement in Year
[ترجمه گوگل]این دوره شامل یک قرار دادن در سال است [ترجمه ترگمان]این دوره شامل یک قرار گیری در سال می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He had a six-month work placement with the Japanese government.
[ترجمه گوگل]او به مدت شش ماه در دولت ژاپن کار می کرد [ترجمه ترگمان]او یک محل کار شش ماهه با دولت ژاپن داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I think we can find a placement for you in the accounts department.
[ترجمه گوگل]فکر میکنم بتوانیم برای شما در بخش حسابداری جایابی پیدا کنیم [ترجمه ترگمان]فکر کنم بتونیم یه جا برای شما توی بخش حساب پیدا کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Students are sent out on placement for training.
[ترجمه مترجم] دانش آموزان برای آموزش به فضای بیرون مدرسه فرستاده می شوند
|
[ترجمه گوگل]دانش آموزان برای آموزش به محل اعزام می شوند [ترجمه ترگمان]دانش آموزان برای آموزش به مدرسه فرستاده می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The treatment involves the placement of twenty-two electrodes in the inner ear.
[ترجمه گوگل]درمان شامل قرار دادن بیست و دو الکترود در گوش داخلی است [ترجمه ترگمان]این درمان شامل تعیین جایگاه بیست و دو الکترود در گوش داخلی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The children were waiting for placement in a foster care home.
[ترجمه گوگل]بچه ها منتظر بودند تا در خانه نگهداری شوند [ترجمه ترگمان]این کودکان در انتظار قرار گرفتن در پرورشگاه یتیمان در انتظار قرار گرفتن هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He scored well in the placement test and was put in the most advanced class.
[ترجمه گوگل]او در آزمون تعیین سطح نمره خوبی کسب کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت [ترجمه ترگمان]او در آزمون بازیگری به خوبی بازی کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This procedure ensures correct placement of the catheter.
[ترجمه گوگل]این روش قرار دادن صحیح کاتتر را تضمین می کند [ترجمه ترگمان]این روش جایابی صحیح of (catheter)را تضمین می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Employment opportunities should be better in private placement firms than in State job service centers.
[ترجمه گوگل]فرصت های شغلی باید در شرکت های استخدام خصوصی بهتر از مراکز خدمات کار دولتی باشد [ترجمه ترگمان]فرصت های اشتغال باید در شرکت های کاریابی خصوصی بهتر از مراکز خدمات دولتی باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Placement of large bore plastic biliary stents was a good initial treatment for cholangitis or jaundice when present.
[ترجمه گوگل]قرار دادن استنت های صفراوی پلاستیکی با سوراخ بزرگ، درمان اولیه خوبی برای کلانژیت یا زردی در صورت وجود بود [ترجمه ترگمان]قرار دادن of (stents پلاستیکی)بزرگ، یک درمان اولیه خوب برای cholangitis یا یرقان بود که در حال حاضر وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. All of these factor into the correct placement of the acupuncture needles.
[ترجمه گوگل]همه این موارد در قرار دادن صحیح سوزن های طب سوزنی موثر است [ترجمه ترگمان]همه این فاکتورها به جای درست کردن سوزن های طب سوزنی در نظر گرفته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The placement of the buttons and knobs in the car is well thought out.
[ترجمه گوگل]نحوه قرارگیری دکمه ها و دستگیره ها در خودرو کاملاً فکر شده است [ترجمه ترگمان]جای دادن دکمه ها و دستگیره های در اتومبیل خوب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
گمارش (اسم)
assignment, placement
کاریابی (اسم)
placement
تهیه کار (اسم)
placement
تخصصی
[برق و الکترونیک] وضعیت، جایابی
انگلیسی به انگلیسی
• putting, act of laying; appointment, nomination the placement of someone or something is the act or process of putting them in a particular place or position. if someone gets a placement, they get a job for a period of time which will give them experience in the work they are training for.
پیشنهاد کاربران
1. جایگذاری ( مثلا یک فرد در یک شغل و. . ) 2. دوره کارآموزی
( خرده فروشی ) چینش ( کالا در قفسه یا وب سایت )
1. کاریابی 2. تعیین جا 3. کارآموزی 4. طبقه بندی مثال: your placement is dependent on her decision تعیین جا و کاریابی شما تابع تصمیم او است.
۱ - استقرار؛ جای گذاری، تعیین محل ۲ - [مارکتینگ] تبلیغ ضمنی ( positioning ) & مثلاً در یک برنامه ی تلویزیونی که مربوط به موضوع دیگری است، نام یا لوگوی محصول در پس زمینه یا روی میز قرار داده می شود. ۳ - [منابع انسانی] قرار مصاحبه؛ ترتیبات مصاحبه؛ برنامه ی دیدار کارفرما و متقاضی کار
کارآموزی Which skills did Laura improve as a result of her placement? , , منبع کمبریج آیلتس 10
placement and nonplacement به ترتیب و بدون ترتیب
قرار دادن موجودی ، چیدن انبار
توجه داشته باشید که به عنوان متضاد کلمه حرکت نیز استفاده می شود؛ پس گاهی به این معناست: ایستادن قرار گرفتن راه نرفتن سکون اما به طور کلی به معنای اسقرار و جای گذاری است
در بریتانیایی به پیش دبستانی گفته می شود
استقرار ( در مهندسی عمران )
جایگذاری کردن، قرار دادن، تعیین کردن
جا انداختن ( مثلا جا انداختن کالا یا خدمتی در بازار )