placatory

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: tending to or attempting to appease or calm.

- Buying flowers for one's wife or girlfriend seems to be a common placatory gesture.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد خرید گل برای همسر یا دوست دختر خود یک حرکت تحسین آمیز رایج است
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که خرید گل برای زن و یا دوست دختر یک ژست placatory معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The tone of the letter was placatory.
[ترجمه گوگل]لحن نامه آرامش بخش بود
[ترجمه ترگمان]لحن نامه placatory بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When next he spoke he was more placatory.
[ترجمه گوگل]وقتی بعد صحبت کرد آرام تر بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن که شروع به صحبت کرد باز more شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mackie made a placatory remark and Perkin snapped at her too.
[ترجمه گوگل]مکی سخنی تحسین آمیز کرد و پرکین نیز به او ضربه زد
[ترجمه ترگمان]Mackie حرف دیگری زد و Perkin هم به او تشر زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. an astonishingly placatory speech.
[ترجمه گوگل]سخنرانی به طرز شگفت انگیزی آرامش بخش
[ترجمه ترگمان]یک سخنرانی فوق العاده شگفت انگیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He raised a placatory hand. "All right, we'll see what we can do. "
[ترجمه گوگل]او دست آرامی را بالا برد "خوب، ما خواهیم دید که چه کاری می توانیم انجام دهیم "
[ترجمه ترگمان]او یک دست placatory را بالا برد و گفت: \" بسیار خوب، خواهیم دید که چه کار می توانیم بکنیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Prue assumed a placatory tone of voice.
[ترجمه گوگل]پرو لحن آرامبخشی به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]پرو با لحنی placatory گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And the 1994 deal did its part to encourage Mr Kim in his extortionist habit of acting up and then pocketing placatory goodies, time and again.
[ترجمه گوگل]و قرارداد 1994 سهم خود را برای تشویق آقای کیم به عادت اخاذی‌اش انجام داد و سپس بارها و بارها چیزهای دلخراش را به جیب زد
[ترجمه ترگمان]و معامله ۱۹۹۴ سهم خود را برای تشویق آقای کیم در فعالیت اخاذی و سپس به جیب زدن goodies و بارها و بارها انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The low ebb hour that Chinese man fails in them, what expect a woman is placatory.
[ترجمه گوگل]ساعت پایینی که مرد چینی در آنها شکست می خورد، آنچه از یک زن انتظار دارد آرامش بخش است
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت بعد که مرد چینی در آن ها شکست خورد، چه انتظاری از یک زن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Music must never be comfortable, never become a museum - piece, not placatory.
[ترجمه گوگل]موسیقی هرگز نباید راحت باشد، هرگز نباید به موزه تبدیل شود - قطعه، نه آرامش بخش
[ترجمه ترگمان]موسیقی هرگز نباید راحت باشد، هرگز یک موزه نخواهد شد، نه placatory
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• conciliatory, serving to pacify; intended to appease, designed to satisfy; calming, soothing
a placatory remark or action is intended to stop someone feeling angry or resentful by doing or saying things that will please them.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : placate
✅️ اسم ( noun ) : placation
✅️ صفت ( adjective ) : placatory / placating / placative
✅️ قید ( adverb ) : placatingly
دلجویانه

بپرس