placate

/ˈpleɪket//pləˈkeɪt/

معنی: ارام کردن، تسکین دادن، اشتی کردن
معانی دیگر: آرام کردن، استمالت کردن، دلجویی کردن، (خشم یا دشمنی) فرونشاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: placates, placating, placated
مشتقات: placater (n.), placation (n.)
• : تعریف: to calm down and make less angry, esp. by appeasement; conciliate; pacify.
مترادف: appease, conciliate, mollify, pacify
متضاد: antagonize, enrage, incense, provoke
مشابه: allay, assuage, calm, palliate, propitiate, soothe, still

- The company executives tried to placate the protesters by agreeing to make minor changes in their policies.
[ترجمه گوگل] مدیران شرکت سعی کردند با ایجاد تغییرات جزئی در سیاست های خود، معترضان را آرام کنند
[ترجمه ترگمان] مدیران این شرکت سعی کردند با موافقت با ایجاد تغییرات جزئی در سیاست های خود، معترضان را آرام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped to placate his girlfriend with a bouquet a roses.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که دوست دخترش را با یک دسته گل رز آرام کند
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که دوست دخترش را با دسته گل سرخ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he tried to placate the offended guests
او کوشید تا از مهمانان رنجیده استمالت کند.

2. He never attempts to placate his enemy.
[ترجمه گوگل]او هرگز سعی نمی کند دشمن خود را آرام کند
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت سعی نمی کرده که دشمنش رو آروم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He smiled, trying to placate me.
[ترجمه گوگل]لبخندی زد و سعی کرد آرامم کند
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد، سعی کرد مرا آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These changes did little to placate the unions.
[ترجمه گوگل]این تغییرات باعث آرامش اتحادیه ها نشد
[ترجمه ترگمان]این تغییرات کمی برای آرام کردن اتحادیه ها انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even a written apology failed to placate the indignant hostess.
[ترجمه گوگل]حتی یک عذرخواهی کتبی هم نتوانست میزبان خشمگین را آرام کند
[ترجمه ترگمان]حتی یک عذرخواهی کتبی هم نتوانسته بود زن میزبان خشمگین را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The concessions did little to placate the students.
[ترجمه گوگل]این امتیازات باعث آرامش دانشجویان نشد
[ترجمه ترگمان]این امتیازات کمی برای جلب رضایت دانش آموزان انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His intent is clearly not to placate his critics.
[ترجمه گوگل]واضح است که قصد او آرام کردن منتقدانش نیست
[ترجمه ترگمان]هدف او واضح نیست که منتقدان خود را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Instead, it fired her outright, hoping thereby to placate the students and thus bring the whole matter to a close.
[ترجمه گوگل]در عوض، او را مستقیماً اخراج کرد، به این امید که از این طریق دانش‌آموزان را آرام کند و در نتیجه کل موضوع را به پایان برساند
[ترجمه ترگمان]در عوض، او رک و پوست کنده او را اخراج کرد، به این امید که دانش آموزان را آرام کند و در نتیجه همه چیز را به یک نزدیک تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Similar plans to placate Western donors are often behind the establishment of rights commissions, it said.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های مشابهی برای آرام کردن کمک‌کنندگان غربی اغلب پشت ایجاد کمیسیون‌های حقوقی است
[ترجمه ترگمان]این روزنامه گفت که طرح های مشابهی برای آرام کردن خیرین غربی اغلب در پی ایجاد کمیسیون های حقوقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A series of meetings are planned to placate big institutional investors.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از جلسات برای آرام کردن سرمایه گذاران نهادی بزرگ برنامه ریزی شده است
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از نشست ها برای جلب رضایت سرمایه گذاران بزرگ نهادی برنامه ریزی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The noise control law could placate airport neighbors, who oppose growth because of the noise.
[ترجمه گوگل]قانون کنترل صدا می تواند همسایگان فرودگاه را که به دلیل سر و صدا مخالف رشد هستند، آرام کند
[ترجمه ترگمان]قانون کنترل صدا می تواند همسایگان فرودگاه را آرام کند که به دلیل سر و صدا با رشد مخالف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Herrera endeavored to placate the opposition by making preliminary defense preparations and by sending additional forces to the Rio Grande.
[ترجمه گوگل]هررا با انجام مقدمات دفاعی مقدماتی و با اعزام نیروهای اضافی به ریو گراند تلاش کرد تا مخالفان را آرام کند
[ترجمه ترگمان]Herrera سعی کرد با انجام آماده سازی های اولیه دفاعی و فرستادن نیروهای اضافی به ریو گرانده، مخالفت خود را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whether it can deliver results fast enough to placate US impatience with China is another matter.
[ترجمه گوگل]این که آیا می تواند به اندازه کافی سریع نتایج را به ارمغان بیاورد تا بی صبری ایالات متحده در قبال چین را آرام کند، موضوع دیگری است
[ترجمه ترگمان]این که آیا آن می تواند به اندازه کافی سریع عمل کند تا ناشکیبایی در ایالات متحده را آرام کند، موضوع دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mrs Merkel would be foolish to placate her base by swerving right.
[ترجمه گوگل]خانم مرکل احمقانه است که پایگاه خود را با انحراف به راست آرام کند
[ترجمه ترگمان]خانم مارکل احمق است که با انحراف از سمت راست، پایگاه خود را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The White House must placate investors nervous about deficit spending with the political imperative of getting the jobless rate down.
[ترجمه گوگل]کاخ سفید باید با الزام سیاسی کاهش نرخ بیکاری، سرمایه گذارانی را که نگران کسری هزینه ها هستند، آرام کند
[ترجمه ترگمان]کاخ سفید باید سرمایه گذاران را در مورد هزینه های کسری بودجه با ضرورت سیاسی برای کاهش نرخ بیکاری آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

اشتی کردن (فعل)
placate

انگلیسی به انگلیسی

• appease, satisfy; conciliate, reconcile; calm, pacify, comfort
if you placate someone, you try to stop them feeling angry or resentful by doing things that will please them.

پیشنهاد کاربران

syn: pacify : به صلح دعوت کردن ، برقراری صلح کردن ، آرام کردن
آتش خشم کسی را خاموش کردن.
دلجویی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : placate
✅️ اسم ( noun ) : placation
✅️ صفت ( adjective ) : placatory / placating / placative
✅️ قید ( adverb ) : placatingly
فرونشاندن
خشم شکستن ( غلبه بر خشم )
پاچه خاری

بپرس