pivot

/ˈpɪvət//ˈpɪvət/

معنی: محور، میله، محور چرخ، لولا، مدار، نقطه اتکاء، پاشنه، عضو موثر، محور اصلی کار، چرخیدن، روی چیزی چرخیدن، روی پاشنه گشتن، چرخاندن، روی پاشنه چرخیدن
معانی دیگر: محوراصلی، سرآسه، هسته ی مرکزی، اصل مطلب، علت اصلی، لب مطلب، (روی پاشنه) چرخیدن، گردیدن، پاشنه ای، پاشنه چرخ، چرخنده (روی پاشنه)، بنیادی، اساسی، مهم، کلیدی (pivotal هم می گویند)، پاشنه (به ویژه پاشنه ی در)، آسه، نقطه ی اتکا، چرخشگاه (لولا = hinge)، میله ی لولای در، پاشنه دار کردن، محوردار کردن، مخور چر

جمله های نمونه

1. a pivot cannon
توپ چرخان

2. a pivot man on the football team
یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال

3. the pivot of the matter is whether they will or will not agree
اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.

4. he proved to be the pivot of the company's success
عملا نشان داد که عامل اصلی موفقیت شرکت است.

5. soon she herself became the pivot of attention
به زودی خود او مرکز توجه شد.

6. the guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction
توپ ها طوری سوار شده اند که به آسانی به هر طرف به چرخند.

7. Iago's lie is the pivot on which the play turns.
[ترجمه گوگل]دروغ یاگو محوری است که نمایشنامه بر آن می چرخد
[ترجمه ترگمان]دروغ گویی محوری است که نمایش بر روی آن می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Because her job had been the pivot of her life, retirement was very difficult.
[ترجمه گوگل]از آنجا که شغل او محور زندگی او بود، بازنشستگی بسیار دشوار بود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که کار او محور زندگی او بود، بازنشستگی بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. West Africa was the pivot of the cocoa trade.
[ترجمه گوگل]غرب آفریقا محور تجارت کاکائو بود
[ترجمه ترگمان]آفریقای غربی محور تجارت کاکائو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pivot on which the old system turned had disappeared.
[ترجمه گوگل]محوری که سیستم قدیمی روی آن می چرخید ناپدید شده بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که روش قدیمی آن ناپدید شده بود ناپدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. West Africa was the pivot of the chocolate trade.
[ترجمه گوگل]غرب آفریقا محور تجارت شکلات بود
[ترجمه ترگمان]آفریقای غربی محور تجارت شکلات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mother is often the pivot of family life.
[ترجمه گوگل]مادر اغلب محور زندگی خانوادگی است
[ترجمه ترگمان]مادر اغلب محور زندگی خانوادگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The security cameras can automatically pivot to monitor the entire hallway.
[ترجمه گوگل]دوربین‌های امنیتی می‌توانند به‌طور خودکار کل راهرو را کنترل کنند
[ترجمه ترگمان]دوربین های امنیتی می توانند به طور خودکار برای نظارت بر تمام راهرو استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His second-inning, second-base pivot allowed starter Ramon Martinez a successful outing.
[ترجمه گوگل]پیوت دوم و پایه دوم او باعث شد تا رامون مارتینز شروع کننده بازی موفقی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]دور دوم او به عنوان محور دوم به رامون Martinez یک گردش موفق داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was a great pivot man and developed a very good outside shot.
[ترجمه گوگل]او یک بازیکن محوری فوق العاده بود و یک شوت خارجی بسیار خوب ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]او مرد محور بزرگی بود و یک عکس بسیار خوب در بیرون از آن ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was at the pivot of the secondary system - the process of selection - that innovation apparently took place.
[ترجمه گوگل]ظاهراً در محور سیستم ثانویه - فرآیند انتخاب - بود که نوآوری صورت گرفت
[ترجمه ترگمان]این فرآیند در محور نظام متوسطه بود - فرآیند انتخاب - که ظاهرا نوآوری در آن جای گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محور (اسم)
shaft, arbor, axis, axle, pivot, axletree, gudgeon, joint pin, kingbolt

میله (اسم)
style, bar, beam, shaft, stalk, stem, probe, arbor, axis, axle, pivot, rod, spit, pintle, pillar, shank, scape, fust, tige, virgule

محور چرخ (اسم)
axis, pivot

لولا (اسم)
joint, hinge, pivot, band

مدار (اسم)
seat, circle, hinge, pivot, parallel, center, orbit, tropic

نقطه اتکاء (اسم)
stay, pivot, staddle, fulcrum, mainstay, sheet anchor

پاشنه (اسم)
stern, pivot, heel, talon, trigger, heelpiece

عضو موثر (اسم)
pivot

محور اصلی کار (اسم)
pivot

چرخیدن (فعل)
roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue

روی چیزی چرخیدن (فعل)
pivot

روی پاشنه گشتن (فعل)
pivot

چرخاندن (فعل)
wind, swivel, pivot, rotate, spin, troll

روی پاشنه چرخیدن (فعل)
pivot

تخصصی

[عمران و معماری] مبنا - محور - لولا
[زمین شناسی] لولای متحرک، لولا، مفصل لولایی
[ریاضیات] محور، لولا، پاشنه، مفصل، نقطه ی آویز، نقطه ی اتکا، چرخیدن، مدار، روی پاشنه چرخیدن، چرخاندن، محورگیری

انگلیسی به انگلیسی

• axis, central pin around which something turns; focus, center
rotate on an axis, turn about a central pin
a pivot is the pin or central point on which something balances or turns.
to pivot means to balance or turn on a central point.
the pivot in a situation is the most important thing around which everything else is based or arranged.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pivot
✅️ اسم ( noun ) : pivot
✅️ صفت ( adjective ) : pivotal / pivoted
✅️ قید ( adverb ) : pivotally
محور
to change your opinions, statements, decisions, etc. so that they are different to what they were before
عقیده، تصمیم، گفتار و. . . را نسبت به گذشته تغییر دادن
Analysis: Saudi prince pivots to peace after years of war
...
[مشاهده متن کامل]

He has pivoted to bring himself in line with the rest of the candidates
It was harder for Bush to pivot to the positive when so much of his campaign revolved around taking down Kerry

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pivot
pivot = turn around
تغییری چشمگیر
pivot ( ورزش )
واژه مصوب: چرخش 1
تعریف: در بسکتبال، چرخیدن بدن بازیکنِ صاحب توپ حول پایی که نباید از زمین جدا شود
تغییر دادن نظر
تغییر دادن تصمیم
تغییر دادن نظر، تصمیم و . . . به طوری که متفاوت از اونچه که بودن بشن
دوستان turn دور زدن معنی میده اما pivot مثل وقتی مبل رو تو راه پله میچرخونی. درجا چرخاندن
تغییر بنیادی
تغییر مسیر دادن , به سمتی سوق دادن
چرخه
( اسم ) لولا، عضو موثر
( فعل ) چرخیدن
غیر صفر ( ریاضی )
محور، لولا، نقطه اتکا یا فرد کلیدی یک سازمان، پاشنه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس