pituitary

/pəˈtuːəˌteri//pɪˈtjuːɪtəri/

معنی: غده هیپوفیز، بلغمی، مخاطی
معانی دیگر: وابسته به غده ی هیپوفیز، دریمی

جمله های نمونه

1. The primary lesion is generally treated with pituitary surgery or irradiation, or both.
[ترجمه گوگل]ضایعه اولیه به طور کلی با جراحی هیپوفیز یا تابش یا هر دو درمان می شود
[ترجمه ترگمان]ضایعه اصلی عموما با عمل جراحی هیپوفیز و یا تابش یا هر دو درمان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Growth hormone is a protein made in the pituitary gland at the base of the brain.
[ترجمه گوگل]هورمون رشد پروتئینی است که در غده هیپوفیز در پایه مغز ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]هورمون رشد نوعی پروتیین است که در غده هیپوفیز در مغز قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bovine brain extracts and bovine pituitary glands have been identified as enriched sources of a mitogenic activity.
[ترجمه گوگل]عصاره های مغز گاو و غدد هیپوفیز گاو به عنوان منابع غنی یک فعالیت میتوژنیک شناسایی شده اند
[ترجمه ترگمان]عصاره مغز Bovine و غدد هیپوفیز، به عنوان منابع غنی از فعالیت mitogenic شناسایی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Also an enlargement of the pituitary gland is clearly correlated with large size, almost as if some kind of hormonal imbalance occurred.
[ترجمه گوگل]همچنین بزرگ شدن غده هیپوفیز به وضوح با اندازه بزرگ در ارتباط است، تقریباً گویی نوعی عدم تعادل هورمونی رخ داده است
[ترجمه ترگمان]همچنین بزرگ شدن غده هیپوفیز، به وضوح با اندازه بزرگ هم بسته است، تقریبا به گونه ای که نوعی عدم تعادل هورمونی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Objective: To compare Sengstaken-Blackmore tube plus posterior pituitary to somatostatin for the treatment of large hemorrhage due to cirrhosis with esophageal and fundal varices.
[ترجمه گوگل]هدف: مقایسه لوله Sengstaken-Blackmore به علاوه هیپوفیز خلفی با سوماتوستاتین برای درمان خونریزی بزرگ ناشی از سیروز همراه با واریس مری و فوندال
[ترجمه ترگمان]هدف: برای مقایسه لوله Sengstaken - Blackmore به علاوه pituitary عقبی به somatostatin برای درمان خونریزی شدید ناشی از cirrhosis با esophageal و fundal varices
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The secretions of the anterior pituitary gland control the activities of the adrenal cortex and other endocrine organs.
[ترجمه گوگل]ترشحات غده هیپوفیز قدامی فعالیت قشر آدرنال و سایر اندام های غدد درون ریز را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]ترشح غده هیپوفیز قدامی، فعالیت های قشر آدرنالی و دیگر اندام های endocrine را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Radiologically, the disease is characterized by homogeneously enhancing pituitary mass with infundibular thickening.
[ترجمه گوگل]از نظر رادیولوژیکی، این بیماری با افزایش همگن توده هیپوفیز همراه با ضخیم شدن زیرپایی مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]Radiologically، این بیماری با افزایش جرم هیپوفیز با thickening infundibular مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective To investigate the expression of pituitary tumor transforming gene (PTTG) in pituitary macroadenomas and its relationships with tumor invasiveness.
[ترجمه گوگل]هدف بررسی بیان ژن تبدیل کننده تومور هیپوفیز (PTTG) در ماکروآدنوم هیپوفیز و ارتباط آن با تهاجم تومور
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق درباره بیان ژن تبدیل تومور هیپوفیز در هیپوفیز و روابط آن با invasiveness تومور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We present a 13-year-old patient with pituitary abscess, who suffered from vertigo, headache and left temporal hemianopsia. Intrasellar or suprasellar lesion was suspected clinically.
[ترجمه گوگل]بیمار 13 ساله مبتلا به آبسه هیپوفیز را معرفی می کنیم که از سرگیجه، سردرد و همیانوپسی تمپورال چپ رنج می برد ضایعه داخل یا سوپراسلار از نظر بالینی مشکوک بود
[ترجمه ترگمان]ما یک بیمار ۱۳ ساله مبتلا به غده هیپوفیز را که از سرگیجه، سردرد و سردرد موقت رنج می برد، معرفی می کنیم Intrasellar یا suprasellar suprasellar از لحاظ بالینی مشکوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bioactive LH level in pituitary extract was by far higher than that in circulation.
[ترجمه گوگل]سطح بیواکتیو LH در عصاره هیپوفیز به مراتب بیشتر از آن در گردش خون بود
[ترجمه ترگمان]سطح LH bioactive در عصاره هیپوفیز به مراتب بیشتر از مقدار در گردش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Axons from this same area project into the posterior pituitary.
[ترجمه گوگل]آکسون ها از همین ناحیه به سمت هیپوفیز خلفی پیش می روند
[ترجمه ترگمان]از یک پروژه منطقه ای به هیپوفیز عبور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This also does not effect any control over the anterior pituitary.
[ترجمه گوگل]این نیز هیچ کنترلی بر هیپوفیز قدامی ندارد
[ترجمه ترگمان]این هم هیچ کنترلی بر هیپوفیز قدامی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The disease has also been linked to treatment with human growth hormones extracted from pituitary glands after death.
[ترجمه گوگل]این بیماری همچنین با درمان با هورمون های رشد انسانی استخراج شده از غده هیپوفیز پس از مرگ مرتبط است
[ترجمه ترگمان]این بیماری به درمان با هورمون های رشد انسانی که پس از مرگ از غده های هیپوفیز عبور می کنند، مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leptin is thought to signal the brain through the hypothalamus, an organ that interacts with the pituitary gland.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که لپتین از طریق هیپوتالاموس، اندامی که با غده هیپوفیز در تعامل است، به مغز سیگنال می دهد
[ترجمه ترگمان]leptin فکر می کنه که به مغز وارد هیپوتالاموس مغز بشه و organ که غده هیپوفیز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غده هیپوفیز (اسم)
pituitary, hypophysis

بلغمی (صفت)
stolid, mucoid, pituitary, lymphatic

مخاطی (صفت)
epithelial, mucous, mucoid, pituitary

انگلیسی به انگلیسی

• small endocrine gland attached to the brain that secretes hormones
the pituitary or pituitary gland is a gland that is attached to the base of the brain; a technical term.

پیشنهاد کاربران

هیپوفیزی ( صفت ) : 1. مربوط به غده هیپوفیز یا تولید شده توسط آن 2. ناشی از اختلال در غده هیپوفیز
غده هیپوفیز

بپرس