pitiless

/ˈpɪtiləs//ˈpɪtɪlɪs/

معنی: بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم
معانی دیگر: سنگدل، ظالم، بی رحمانه، با سنگدلی، شدید، سخت، بی امان

جمله های نمونه

1. a pitiless campaign against corruption in government
مبارزه ی بی امان بر ضد فساد در دولت

2. a pitiless dictator
یک دیکتاتور بی رحم

3. the pitiless massacre of the children
قتل عام بی رحمانه ی کودکان

4. He saw the pitiless eyes of his enemy.
[ترجمه گوگل]چشمان بی رحم دشمنش را دید
[ترجمه ترگمان]چشمان بی رحم دشمن را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They said he is a pitiless, cold - blooded fellow, with no geniality in him.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که او مردی بی رحم و خونسرد است که هیچ نبوغی در او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]آن ها می گفتند که او یک مرد بی رحم و بی عاطفه است، و هیچ مهربانی در او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Few people were out in the pitiless midday sun.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم زیر آفتاب بی رحم ظهر بودند
[ترجمه ترگمان]کم تر کسی در زیر آفتاب سوزان ظهر بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He told us his story in pitiless detail.
[ترجمه گوگل]او داستان خود را با جزئیات بی‌رحمانه برای ما تعریف کرد
[ترجمه ترگمان]داستان او را با جزئیات بی رحمانه برای ما نقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mack felt a pitiless contempt for her.
[ترجمه گوگل]مک تحقیر بی رحمانه ای نسبت به او احساس کرد
[ترجمه ترگمان]ماک نسبت به او احساس تحقیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It reveals with pitiless clarity the inferiority of what has gone before.
[ترجمه گوگل]با وضوح بی‌رحمانه‌ای حقارت آنچه را که پیش از این رفته است، آشکار می‌کند
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که خود کم بینی آن چه که قبلا صورت گرفته است، با بی رحمی و بی رحمی آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To say this is not to defend the pitiless Norse pirates.
[ترجمه گوگل]گفتن این حرف برای دفاع از دزدان دریایی بی رحم نورس نیست
[ترجمه ترگمان]گفتن این نیست که از دزدان دریایی pitiless دفاع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The measures to be taken could be pitiless indeed.
[ترجمه گوگل]اقداماتی که باید انجام شود در واقع می تواند بی رحم باشد
[ترجمه ترگمان]در واقع اقداماتی که باید انجام شود، می تواند بی رحم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was plain that the pitiless man made the boy suffer. The boy was pitiable.
[ترجمه گوگل]معلوم بود که مرد بی رحم پسر را رنج می دهد پسر رقت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که این مرد بی رحم او را رنج می دهد این پسر رقت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Amy's pitiless step - mother refused to look after her when she was seriously ill.
[ترجمه گوگل]گام بی رحمانه امی - مادر از مراقبت از او خودداری کرد وقتی او به شدت بیمار بود
[ترجمه ترگمان]مادر با بی رحمی آ می، وقتی که واقعا بیمار بود، از نگاه کردن به او خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Outside, the pitiless rain fell, fell steadily, with a fierce malignity that was all too human.
[ترجمه گوگل]بیرون، باران بی‌رحمی بارید، پیوسته بارید، با بدخواهی شدیدی که بیش از حد انسانی بود
[ترجمه ترگمان]در بیرون، باران بی رحمانه شروع به باریدن کرد، با نوعی شرارت آمیز که تماما انسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is football, pitiless and fascinating, because it can tip over established grades.
[ترجمه گوگل]این فوتبال، بی رحم و جذاب است، زیرا می تواند درجات ثابت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]این فوتبال، بی رحم و جذاب است، زیرا می تواند نمرات ثابتی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

ستمگر (صفت)
atrocious, cruel, oppressive, unjust, tyrannous, pitiless, flagitious, dispiteous

کینه توز (صفت)
pitiless, spiteful, implacable, despiteful, vengeful, revengeful, dispiteous

نفرت اور (صفت)
pitiless, loathsome, stinking

بی ترحم (صفت)
pitiless

انگلیسی به انگلیسی

• merciless, lacking compassion
someone or something that is pitiless shows no feelings of pity or mercy.

پیشنهاد کاربران

✅cruel
✅uncompassionate
✅merciless
سفت و سخت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pity
✅️ اسم ( noun ) : pity
✅️ صفت ( adjective ) : pitiful / pitying / pitiable / pitiless / piteous
✅️ قید ( adverb ) : pitifully / pityingly / pitiably / pitilessly / piteously

بپرس