pitcher

/ˈpɪt͡ʃər//ˈpɪt͡ʃə/

معنی: پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ
معانی دیگر: صراحی، گلیزه، مشربه، کماش، بستک (کوزه و سبو می شوند: jug)، آفتابه، لولهنگ، به اندازه ی یک پارچ، (بیس بال) گوی انداز، پرتاب کننده

جمله های نمونه

1. a pitcher of water
یک پارچ آب

2. a relief pitcher
پرتابگر زاپاس ( یا امدادی)

3. The pitcher struck out both batters in the ninth inning and saved the game.
[ترجمه بهزلد] این بازیکن ضربه زننده در بار نهم دو ضربه زد و بازی را برد
|
[ترجمه مبینا] پرتاب کننده ی توپ دو ضربه ای زد در بار نهم که باعث نجات بازی شد
|
[ترجمه گوگل]پرتاب کننده هر دو ضربه را در اینینگ نهم زد و بازی را نجات داد
[ترجمه ترگمان]این پارچ در بار نهم هر دو ضربه زد و بازی را نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pitcher tagged him out.
[ترجمه mhd] پارچ سر او را بیرون کشید
|
[ترجمه گوگل]پارچ او را تگ کرد
[ترجمه ترگمان]پارچ به دنبالش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pitcher threw a high inside pitch to brush the batter back.
[ترجمه گوگل]پارچ یک زمین بلند در داخل پرتاب کرد تا خمیر را به عقب برگرداند
[ترجمه ترگمان]پارچ آب را بالا انداخت تا خمیر دندان را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pitcher is famous for the speed of his delivery.
[ترجمه گوگل]پارچ به دلیل سرعت تحویلش معروف است
[ترجمه ترگمان]این پارچ به خاطر سرعت تحویل او معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He poured the milk out of the pitcher.
[ترجمه Aida] شیر را بیرون پارچ ریخت
|
[ترجمه گوگل]شیر را از پارچ بیرون ریخت
[ترجمه ترگمان]شیر را از پارچ بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pitcher wound up and let loose a fastball.
[ترجمه گوگل]پارچ پیچ خورد و توپ سریعی را رها کرد
[ترجمه ترگمان]پارچ به توپ ضربه زد و توپ را شل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new pitcher made a great play on that throw to first base.
[ترجمه گوگل]پرتاب کننده جدید در آن پرتاب به پایه اول بازی فوق العاده ای انجام داد
[ترجمه ترگمان]پارچ جدید ضربه بزرگی روی آن نواخت که به پایه اول پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a pitcher, Luther is better than James by a long chalk.
[ترجمه گوگل]لوتر به عنوان یک پارچ، با گچ بلند بهتر از جیمز است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک پارچ، لوتر با گچ بلندی از جیمز بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pitcher loaded the bases by walking three batters.
[ترجمه گوگل]پارچ پایه ها را با راه رفتن سه خمیر بارگیری کرد
[ترجمه ترگمان]پارچ با سه ضربه زنان پایه های خود را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The pitcher tagged him out on a steal of home.
[ترجمه گوگل]پارچ او را در دزدی از خانه به بیرون نشاند
[ترجمه ترگمان]پارچ روی یه دزدی از خونه ازش استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pitcher dusted off the opponent.
[ترجمه گوگل]کوزه خاک حریف را پاک کرد
[ترجمه ترگمان]پارچ سر حریف را گردگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She pointed to the mustard-colored plas-tic pitcher on the stainless-steel table by the bedside.
[ترجمه گوگل]او به پارچ پلاستیکی خردلی روی میز فولادی کنار تخت اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او به تنگ plas colored رنگی روی میز ضد زنگ کنار تخت اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارچ (اسم)
carafe, pitcher, jug

سبو (اسم)
pot, pitcher, jar, crock, stoup

کوزه (اسم)
pitcher, jug, cruse, urn, ewer

افتابه (اسم)
finger bowl, pitcher, ewer, tankard

پرتاب کنندهء توپ (اسم)
pitcher

انگلیسی به انگلیسی

• jug, carafe, jar; one who throws the ball to the batter (baseball)
a pitcher is a jug; an old-fashioned word.
in baseball, the pitcher is the person who throws the ball to the person who is batting; used in american english.

پیشنهاد کاربران

🍋🧊There was delicious lemonade and ice in the pitcher🧊 🍋
کوزه
pitcher 2 ( n ) = ( in baseball ) the player who throws the ball to the batter
pitcher
pitcher 1 ( n ) ( pɪtʃər ) =a container with a handle and a lip, for holding and pouring liquids, e. g. a pitcher of water
pitcher
• pitcher
پارچ _ ظرفی برای سرو نوشیدنی با یک دسته و قسمت تیز که ریختن را آسان می کند
1 -
( UK jug )
a container for holding liquids that has a handle and a shaped opening at the top for pouring
پارچ آب
a glass/plastic pitcher
a milk/water pitcher
a pitcher of beer/water/lemonade
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
a player who pitches the ball in a baseball game
پرتاب کننده توپ در بازی بیس بال

pitcherpitcher
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pitcher
پیچر همچنین یک ابزار مهم برای باریستا ها می باشد. ابزاری که در آن شیر را ریخته و بعد از فوم گیری مناسب با آن لاته آرت را انجام می دهند.
Pitcher = jug
Pitcher:
a container for serving drinks, with one handle and a sharp part that makes pouring easy
پارچ ، یه ظرف برا سرو کردن نوشیدنی⛄🍺
Example:
🍊I filled the pitcher with orange juice🍊↝
پرتاب کننده توب در بازی بیس بال
پارچ آب=Water pitcher
She put a pitcher of water on the table
پارچ/تُنگ
ضربه زن
پارچ شبیه کوره
پارچ متدادف=jug

پرتاب کننده توپ
a container for serving drinks , with one handle and a sharp part that makes pouring easy
کوزه. پارچ
container
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس