pitch into


(عامیانه) حمله کردن (لفظی یا بدنی)

جمله های نمونه

1. He pitched into me as soon as I arrived, asking where the work was.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه رسیدم به سمت من آمد و پرسید که کار کجاست
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه وارد شدم، او به من حمله کرد و پرسید که کار کجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He pitched into the idea of raising taxes.
[ترجمه گوگل]او ایده افزایش مالیات را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که باید مالیات را بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was pitched into despair by what happened to him in his final year at college.
[ترجمه گوگل]او به خاطر اتفاقی که در سال آخر تحصیلش در کالج برایش رخ داد، دچار ناامیدی شد
[ترجمه ترگمان]از اتفاقی که در سال آخر در کالج برایش افتاد مایوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I didn't ask for the chairmanship, I was pitched into it.
[ترجمه گوگل]من برای ریاست نخواستم، من در آن قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]من چیزی نپرسیدم، خودم را جمع و جور کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I rolled up my sleeves and pitched into cleaning the kitchen.
[ترجمه گوگل]آستین هایم را بالا زدم و وارد آشپزخانه شدم
[ترجمه ترگمان]آستین ها را بالا زدم و شروع به تمیز کردن آشپزخانه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rick pitched into decorating the house at once.
[ترجمه گوگل]ریک بلافاصله وارد تزیین خانه شد
[ترجمه ترگمان]ریک فورا وارد خانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He got mad and pitched into Waller with both fists.
[ترجمه گوگل]او عصبانی شد و با هر دو مشت وارد والر شد
[ترجمه ترگمان]عصبانی شد و با هر دو مشت به والر حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were being pitched into a new adventure.
[ترجمه گوگل]آنها در یک ماجراجویی جدید قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] اونا داشتن یه ماجراجویی جدید رو شروع میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She pitched into me as soon as I started to speak.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه من شروع به صحبت کردم، او به من وارد شد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه شروع به صحبت کردم به درون من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The heavy rain had turned the pitch into a quagmire.
[ترجمه گوگل]باران شدید زمین را به باتلاق تبدیل کرده بود
[ترجمه ترگمان]باران سنگین زمین را به صورت \"ک - واگ - - مای - - مای - - ر\" تبدیل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They pitched into the work immediately.
[ترجمه گوگل]آنها بلافاصله وارد کار شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها فورا دست به کار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was a wonderful meal, and we all pitched into it as though we hadn't eaten for a month.
[ترجمه گوگل]غذای فوق‌العاده‌ای بود، و همه ما طوری آن را پذیرفتیم که انگار یک ماه بود غذا نخورده بودیم
[ترجمه ترگمان]غذای فوق العاده ای بود و همه ما طوری به آن برخورد کردیم که انگار یک ماه غذا نخورده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was pitched into the water and swam ashore.
[ترجمه گوگل]من را در آب انداختند و در ساحل شنا کردم
[ترجمه ترگمان]به آب افتادم و به ساحل شنا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I pitched into the work on my desk.
[ترجمه گوگل]وارد کار روی میز شدم
[ترجمه ترگمان]روی میزم نشستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The new government has already been pitched into a crisis.
[ترجمه گوگل]دولت جدید در حال حاضر وارد یک بحران شده است
[ترجمه ترگمان]دولت جدید هم اکنون به بحران تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• attack -, storm -

پیشنهاد کاربران

معنایی که دوستان گفتند غلط هستش.
انتقاد کردن.
Criticize
کمک کردن
To help=
کمک کردن

بپرس