با ضربه های تند و متوالی، تپ تپ، تاپ تاپ، تپ تپ کردن، تاپ تاپ کردن، تاپ تاپ my heart went pitapat قلبم تاپ تاپ کرد she came running pitapat down the corridor in her bare feet او با پای برهنه تاپ تاپ در راهرو میدوید تپ تپ کردن، تاپ تاپ کردن love pitapatted in their hearts قلبهای آنها از شدت عشق تاپ تاپ میکرد، با ضربات تند و متوالی، درحال ضربان، درحال بال بال، زننده، بال بال زننده، تپیدن