piscatorial

/ˌpɪskəˈtɔːrɪəl//ˌpɪskəˈtɔːrɪəl/

معنی: وابسته به ماهیگیری، وابسته به صیدماهی
معانی دیگر: وابسته به ماهیان و ماهیگیری و ماهیگیران (piscatory هم می گویند)، piscatory وابسته به ماهیگیری

جمله های نمونه

1. Such piscatorial matters are not normally the column's province, of course.
[ترجمه گوگل]البته چنین مسائل ماهیگیری معمولاً مربوط به استان ستون نیست
[ترجمه ترگمان]البته چنین موضوعاتی معمولا به عنوان استان ستون محسوب نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The town does piscatorial enterprise and small, small, deficient enterprise to should sell, auction and annex.
[ترجمه گوگل]این شهر شرکت های صید و کوچک، کوچک، شرکت های ناقص را باید بفروشد، حراج و ضمیمه کند
[ترجمه ترگمان]این شهر بنگاه های اقتصادی کوچک و کوچک، کوچک و فاقد عیب را برای فروش، حراج و ضمیمه آن انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Piscatorial bureau established national ocean 187 headquarters sets industry and trade government office.
[ترجمه گوگل]دفتر Piscatorial تاسیس 187 اقیانوس ملی دفتر مرکزی صنعت و تجارت اداره دولتی
[ترجمه ترگمان]اداره مرکزی ۱۸۷ مرکز ملی و اداری ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Piscatorial economy research is the popular task that bound of current aquatic product studies.
[ترجمه گوگل]تحقیق اقتصاد ماهیگیری وظیفه رایجی است که در مطالعات فعلی محصولات آبزی محدود شده است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات اقتصادی Piscatorial یک وظیفه عمومی است که مطالعات تولید محصولات آبی جاری را محدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government is taking measures to promote piscatorial development.
[ترجمه گوگل]دولت اقداماتی را برای ارتقای توسعه ماهیگیری انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]دولت در حال اتخاذ تدابیری برای ترویج توسعه piscatorial است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Condition of special landform, grade water natural resources, suit piscatorial development.
[ترجمه گوگل]وضعیت لندفرم ویژه، منابع طبیعی آب درجه یک، مناسب توسعه صید
[ترجمه ترگمان]شرایط زمین شکل خاص، منابع طبیعی آب درجه، و توسعه piscatorial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The effect of Ulva Pertusa on the removal of nutrient salt in piscatorial wastewater was studied.
[ترجمه گوگل]اثر Ulva Pertusa بر حذف نمک مغذی در پساب ماهیگیری مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تاثیر of بر روی حذف نمک ماده مغذی در فاضلاب piscatorial مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In market economy moving mechanism falls, those who opened piscatorial resource development to use a climax is prelusive.
[ترجمه گوگل]در مکانیسم متحرک اقتصاد بازار سقوط می کند، کسانی که توسعه منابع ماهی را برای استفاده از نقطه اوج باز کردند، مقدمه است
[ترجمه ترگمان]در اقتصاد بازار مکانیزم حرکت، آن هایی که توسعه منابع piscatorial را برای استفاده از یک نقطه اوج باز می کنند، prelusive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Henan saves Nanyang city to develop delayed effect to increase aquaculture, apply actively piscatorial seed project.
[ترجمه گوگل]هنان شهر نانیانگ را نجات می دهد تا اثر تاخیری برای افزایش آبزی پروری ایجاد کند، پروژه بذر ماهیگیری فعال را اعمال کند
[ترجمه ترگمان]Henan شهر Nanyang را برای توسعه اثر به تاخیر برای افزایش آبزی پروری ذخیره می کند و به طور فعال از پروژه بذر piscatorial استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به ماهیگیری (صفت)
piscatorial, piscatory

وابسته به صید ماهی (صفت)
piscatorial, piscatory

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to fishing or fisherman; fond of fishing, enjoys fishing

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Relating to fish or fishing 🎣
🔍 مترادف: Fishing, ichthyological
✅ مثال: He spent his summers in a piscatorial paradise, where fishing was a way of life.

بپرس