1. on pins and needles
در کمال نگرانی،کاملا دلواپس،بی تاب
2. he was on pins and needles until he got the result of his test
تا هنگام دریافت نتیجه ی امتحان خود در نگرانی بسیار به سر برد.
3. a cushion stuck with pins
بالشتکی که به آن سنجاق فرو کرده اند
4. they were fastened together by pins
با سنجاق به هم وصل شده بودند.
5. he had held together his torn sleeve with a few pins
آستین پاره ی خود را با چند سوزن ته گرد به هم وصل کرده بود.