pinky

/ˈpɪŋki//ˈpɪŋki/

معنی: انگشت کوچک
معانی دیگر: رجوع شود به: pinkie، pinkie انگشت کوچک

جمله های نمونه

1. She highlighted Juliana's cheekbones with a pinky brown blusher and added a hint of warm tawny colour to her lips.
[ترجمه فاطمه برفرنژاد] او استخوانای گونه ژولیانا رو با رژ گونه صورتی قهوه ای مِش ( هایلایت ) کرد و به لب هایش یکم رنگ گرم ( و ) تیره اضافه کرد.
|
[ترجمه گوگل]او استخوان گونه جولیانا را با رژگونه قهوه ای صورتی برجسته کرد و رنگ مایل به گرمی به لب هایش اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]استخوان گونه Juliana را با سبیل قهوه ای مانندی رنگ کرد و کمی رنگ قهوه ای گرم به لب هایش افزود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Man, I know a guy, they chopped his pinky off.
[ترجمه فاطمه برفرنژاد] پسر، من کسی رو می شناسم، که انگشت کوچکش رو قطع کردند.
|
[ترجمه گوگل]مرد، من یک پسر را می شناسم، صورتی او را جدا کردند
[ترجمه ترگمان]، پسر، من یه نفر رو می شناسم انگشت کوچیکش رو قطع کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As Pinky, Patrick James Clarke is high-spirited, with a certain scruffy charm.
[ترجمه گوگل]پاتریک جیمز کلارک، به عنوان پینکی، با روحیه بالا، با جذابیت زمخت خاصی است
[ترجمه ترگمان]به قول \"پاتریک کلارک\"، \"پاتریک کلارک\" - ه با یه طلسم scruffy بی scruffy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He needs one more for the pinky, two more for the thumb.
[ترجمه گوگل]او به یکی دیگر برای صورتی، دو مورد دیگر برای انگشت شست نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او به یکی دیگر بیشتر احتیاج دارد، دو انگشت بیشتر برای انگشت شستش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My pinky joint had healed by then.
[ترجمه گوگل]مفصل صورتی من تا آن زمان بهبود یافته بود
[ترجمه ترگمان]انگشت کوچیکه من تا اون موقع شفا پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His hand, when he touched his pinky to his thumb, felt raw.
[ترجمه گوگل]وقتی دستش را به انگشت شستش لمس کرد، احساس خامی کرد
[ترجمه ترگمان]دستش، وقتی انگشت اشاره اش را به انگشت لمس کرد، احساس خام بودن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where is Pinky ? Where is Pinky?
[ترجمه گوگل]پینکی کجاست؟ پینکی کجاست؟
[ترجمه ترگمان]انگشت کوچیکه کجاست؟ انگشت کوچیکه کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They link their pinky fingers and promise that they will love each other.
[ترجمه گوگل]آنها انگشتان صورتی خود را به هم متصل می کنند و قول می دهند که یکدیگر را دوست داشته باشند
[ترجمه ترگمان]انگشتان پای دار خود را به هم پیوند می دهند و قول می دهند که یکدیگر را دوست خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fossilized pinky bone was discovered in a cave called Denisova in the Altay Mountains of southern Siberia, Russia.
[ترجمه گوگل]استخوان صورتی فسیل شده در غاری به نام دنیسوا در کوه های آلتای در جنوب سیبری روسیه کشف شد
[ترجمه ترگمان]استخوان خراش دار در غاری به نام Denisova در کوه های Altay سیبری جنوبی کشف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No one but Pinky and Sister Heavenly knew his straight moniker ( Chester Himes ).
[ترجمه گوگل]هیچ کس به جز پینکی و خواهر آسمانی نام مستقیم او (چستر هیمز) را نمی دانست
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز Pinky و خواهر آسمانی نام مستقیم او (چس تر himes)را می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The easy-to-learn magic card trick technique "The Pinky Break" is revealed in this free magic lesson video.
[ترجمه گوگل]تکنیک ترفند کارت جادویی آسان برای یادگیری "The Pinky Break" در این ویدیوی رایگان درس جادو نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]تکنیک حقه کارت جادوی یادگیری آسان \"The Pinky Break\" در این ویدئو که از جادوی رایگان پخش می شود، آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In 198 the artist famously severed his pinky from his left hand and left China for Europe, where he would go on to graduate from London's prestigious St. Martin's Academy of Art.
[ترجمه گوگل]در سال 198، این هنرمند به طرز معروفی رنگ صورتی خود را از دست چپ خود جدا کرد و چین را به مقصد اروپا ترک کرد، جایی که او برای فارغ التحصیلی از آکادمی هنری سنت مارتین لندن ادامه داد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸ هنرمند به شهرت خود دست از دست چپش برید و چین را به مقصد اروپا ترک کرد و در آنجا به سمت فارغ التحصیل شدن از آکادمی سلطنتی سنت مارتین لندن رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sprinkle more, seeking him; he plugged his ear with his pinky.
[ترجمه گوگل]پاشیدن بیشتر، به دنبال او گوشش را با رنگ صورتیش گرفت
[ترجمه ترگمان]یک قطره اشک بیشتر، جست و جو کرد و گوشش را با انگشت کوچکش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انگشت کوچک (اسم)
pinkie, pinky

انگلیسی به انگلیسی

• smallest finger on the hand

پیشنهاد کاربران

نام انگشتان رو در تصویر هم می تونید ببینید. . .
pinky
انگشتان دست به انگلیسی:
thumb = انگشت شست
index finger / first finger / forefinger = انگشت سبابه، انگشت اشاره
middle finger = انگشت میانی
ring finger = انگشت حلقه ( چهارمین انگشت از سمت شست )
pinky / pinkie / little finger = انگشت کوچک
انگشت کوچک دست
My pinky is broken
۱_ ( اسم، صفت ) انگشت کوچک؛امّا در بعضی جملات و عبارات به طور کلی "کوچک" معنی میده.
مثال:
. . . That pinky little perfect princess. . .
. . . اون شاهزاده خانومِ کوچولو موچولوی بی نقص. . .
۲_ ( صفت ) صورتی کمرنگ یا کمی صورتی؛در حالت کلّی می توان "صورتی" نیز ترجمه کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
. Right now, the cliffs are bathed in pinky - orange light
همین الان، صخره ها در نور ( روشنایی ) صورتی - نارنجی شسته شده اند.
پی نوشت:البته بسته به جایگاه و جمله یا عبارت معنی متفاوتی دارند.

بپرس