pinion

/ˈpɪnjən//ˈpɪnɪən/

معنی: بال، چرخ دنده جناحی، قسمت دوراز مرکز بال پرنده، دست کسی را بستن، کفتر بند کردن، پر و بال پرنده را کندن
معانی دیگر: (مکانیک) چرخ دنده ی کوچکتر (به چرخ دنده ی بزرگتر می گویند: gear)، دنده ی کوچک، پینیون، دستان کسی را بستن (معمولا به بدن)، کت بند کردن، (آخرین بخش استخوانی بال پرنده) نوک بال، بالسر، تریز، (شعر قدیم) بال، کنگ، (شعر قدیم) پر، بال پرنده را چیدن یا بستن (برای جلوگیری از فرار)، بال بند کردن، چر دنده جناحی

جمله های نمونه

1. They were pinioned against the wall by the lorry.
[ترجمه گوگل]آنها توسط کامیون به دیوار چسبیده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها با کامیون به دیوار بستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was pinioned to the wall by two men while another one repeatedly punched him.
[ترجمه گوگل]او توسط دو مرد به دیوار کوبیده شد در حالی که یکی دیگر بارها به او مشت زد
[ترجمه ترگمان]دو مرد دیگر با مشت به دیوار چسبیده بودند و یک نفر دیگر او را مشت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My arms were pinioned behind me by the policemen.
[ترجمه گوگل]پلیس ها دستانم را پشت سرم گیر کرده بودند
[ترجمه ترگمان]دست هایم از پشت من در پشت سرم بسته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was held with his arms pinioned together behind his back.
[ترجمه گوگل]او را در حالی که بازوهایش پشت سرش به هم چسبیده بودند نگه داشتند
[ترجمه ترگمان]او را با بازوانش گرفته بودند و پشت سرش بسته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were pinioned against the wall.
[ترجمه گوگل]آنها به دیوار چسبیده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقابل دیوار بسته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His arms were pinioned to his sides.
[ترجمه گوگل]بازوانش به پهلوهایش چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]دست هایش را به طرف او بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At nine the next morning Bentley was pinioned, hooded and hanged.
[ترجمه گوگل]ساعت نه صبح روز بعد بنتلی را با پینیون زدند، کلاه کردند و به دار آویختند
[ترجمه ترگمان]ساعت نه صبح روز بعد، بنتلی دستگیر شد، کلاه دار و دار آویخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The old pinions used to hurt the old fellows so.
[ترجمه گوگل]پینیون های قدیمی به هموطنان قدیمی آسیب می رساندند
[ترجمه ترگمان]pinions پیر برای صدمه زدن به آدم های پیر عادت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I struggled to rise but my arms were pinioned.
[ترجمه گوگل]تقلا کردم تا بلند شوم اما دستانم به هم چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]تقلا کردم بلند شوم، اما بازوهایم را بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pinioned hands of the condemned man went suddenly white as the noose and the drop snapped his spinal column.
[ترجمه گوگل]دستهای پینه دار مرد محکوم ناگهان سفید شد که حلقه و قطره ستون فقرات او را شکست
[ترجمه ترگمان]دست های گره دار این مرد محکوم ناگهان سفید شد و ستون فقراتش شکسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She swung the door against me, pinioning me between it and the wall.
[ترجمه گوگل]او در را به سمت من تاب داد و مرا بین آن و دیوار گیر کرد
[ترجمه ترگمان]در را به رویم قفل کرد، مرا بین آن و دیوار قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her arms were pinioned tightly behind her.
[ترجمه گوگل]بازوانش محکم پشت سرش بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]دست هایش را محکم پشت سرش بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Does anybody make pinions which I can use to put into the transfer box to replace the existing ones?
[ترجمه گوگل]آیا کسی پینیون درست می کند که بتوانم از آنها برای قرار دادن در جعبه انتقال برای جایگزینی آنهایی که موجود است استفاده کنم؟
[ترجمه ترگمان]آیا کسی کاری می کند که من بتوانم از آن برای قرار دادن در جعبه انتقال برای جایگزین کردن گزینه های موجود استفاده کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Two typical rack - and - pinion steering linkage . e the optical design of leading and are considered. theare also.
[ترجمه گوگل]اتصال فرمان دو قفسه و پینیون معمولی طراحی نوری پیشرو و در نظر گرفته شده است نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دو اتصال تحت فرمان معمول - و - pinion طراحی نوری هدایت و در نظر گرفته می شود theare هم همینطور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Usually, we adopt pinion drive for large mills.
[ترجمه گوگل]معمولاً ما درایو پینیون را برای آسیاب های بزرگ اتخاذ می کنیم
[ترجمه ترگمان]معمولا ما drive را برای کارخانجات بزرگ قبول می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بال (اسم)
wing, whale, ball, fin, sail, pinion

چرخ دنده جناحی (اسم)
pinion

قسمت دور از مرکز بال پرنده (اسم)
pinion

دست کسی را بستن (فعل)
pinion

کفتر بند کردن (فعل)
pinion

پر و بال پرنده را کندن (فعل)
pinion

تخصصی

[عمران و معماری] چرخ دنده
[مهندسی گاز] چرخ، چرخ دنده کوچکتر

انگلیسی به انگلیسی

• wing; feather, plume
clip the wing of a bird; cut off the wing of a bird
if you pinion someone, you prevent them from moving or escaping, especially by holding their arms.

پیشنهاد کاربران

چرخک ( در یک جعبه دنده، به چرخ دنده کوچکتر پینیون گفته می شودکه له چرخک به فارسی معادل سازی شده است )
pinion
1 - pinion = چرخ دنده ( موتور سیکلت یا ماشین )
2 - pinion = دست کسی را بستن
I warn you if you bug me again, l will have to pinion your hands from the back tightly
بهت اخطار میکنم اگ دوباره اذیتم کنی مجبور خواهم شد دستهایت رو محکم از پشت ببندم.

بپرس