معنی: مضیقه، اندک، نیشگون، موقعیت باریک، جآنشین، تنگنا، قاپیدن، نیشگون گرفتنمعانی دیگر: نشگنج، (میان دو چیز سخت) فشردن، (قیچی و گاز انبر و غیره) گاز گرفتن، (وضع) فوق العاده، ابر روال، (وضع) اضطراری، ناچاری، درماندگی، دست تنگی، مشقت، سختی، کمبود، در مضیقه بودن، در تنگنا بودن، کمبود داشتن، دست تنگ بودن، دست به گریبان بودن با، دزدیدن، ناخونک زدن، (کفش و غیره - پا و غیره را) زدن، آزرده کردن، (به ویژه در آشپزی) به قدر یک سر انگشت، کمی، بی تاب کردن، تحت فشار دردناک قرار دادن، واپیچیده کردن، تکیده شدن یا کردن، پلاسیده شدن، پلاسیدن، پژمردن، جانشین، رزرو، علی البدل، (کشاورزی) سرشاخه زدن، جوانه گیری کردن، صرفه جویی کردن، کم خرج کردن، خساست به خرج دادن، ژکوری کردن، (خودمانی) بازداشت کردن، بازداشت، (رگه ی معدن) باریک شدن، کم کم تمام شدن، سربزنگاه
در هنگام نیاز شدید،در مواقع اضطراری،در هنگام درماندگی،در تنگنا
8. with a pinch of salt
با احتیاط،با دیرباوری
9. the possibility of an electricity pinch
امکان کمبود برق
10. they are gradually feeling the pinch of economic competition
کم کم دارند فشار رقابت اقتصادی را احساس می کنند.
11. he is a good man to have when it comes to a pinch
در مواقع اضطراری آدم بدرد بخوری است.
12. i was making a lot of noise and my mother gave me a pinch in the leg
خیلی سر و صدا می کردم و مادرم رانم را نیشگون گرفت.
13. The recipe is for beef, but at a pinch you could use chicken.
[ترجمه Aref Araghizadeh] این دستور پخت برای گوشت ( قرمز ) است، ولی در صورت ناچاری شما میتوانید از گوشت مرغ استفاده کنید.
|
[ترجمه گوگل]این دستور برای گوشت گاو است، اما می توانید از مرغ استفاده کنید [ترجمه ترگمان]دستور غذا برای گوشت گاو است، اما در یک نیشگون ممکن است از مرغ استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They were ready to pinch themselves for years.
[ترجمه گوگل]سالها آماده بودند که خودشان را نیشگون بگیرند [ترجمه ترگمان]سال ها آماده بودند که خودشان را نیشگون بگیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Put all the ingredients, including a pinch of salt, into a food processor.
[ترجمه گوگل]همه مواد، از جمله کمی نمک را در غذاساز بریزید [ترجمه ترگمان]تمام مواد لازم از جمله یک مقدار نمک را در یک پردازنده مواد غذایی قرار دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Pinch the nostrils together between your thumb and finger to stop the bleeding.
[ترجمه گوگل]سوراخ های بینی را بین انگشت شست و انگشت خود به هم فشار دهید تا خونریزی متوقف شود [ترجمه ترگمان]سوراخ های بینی را بین شست و انگشت خود بگیرید تا جلوی خونریزی را بگیرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. She gave him a playful pinch.
[ترجمه گوگل]یک نیشگون بازیگوش به او داد [ترجمه ترگمان]زن به او لبخند شیطنت آمیزی زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. There's space for three people. Four at a pinch.
[ترجمه Its-MQ] برای سه نفر جاهست . نهایتا ( به زور ) چهرنفر
|
[ترجمه گوگل]جا برای سه نفر هست چهار در یک خرج کردن [ترجمه ترگمان]فضا برای سه نفر جا دارد چهار تا در تنگنا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[برق و الکترونیک] پینچ میله شیشه ای فشرده ای که پایه های داخلی لامپ ها ی الکترونی را نگه می دارد. [زمین شناسی] تنگنا، موقعیت باریک - فشردگی دیواره های یک رگه یا سقف و کف یک رگه زغالی به طوریکه زغال به سمت بیرون فشرده شود. - نازک شدگی لایه سنگ : - (الف) نازک شدگی یا فشردگی مشخص یک لایه سنگ؛ به عنوان مثال به هم رسیدن دیواره های یک رگه، یا بالا و کف یک لایه زغال سنگ، به نحوی که کانه یا زغال سنگ کم وبیش به صورت کامل جابجا شود. - (ب) بخش نازک یا باریک یک کانسار؛ بخشی از یک زون کانی که تقریباً قبل از گسترش آن در محلی دیگر برای تشکیل یک کانسار بزرگ، ناپدید می شود. [پلیمر] نقطه بحرانی
انگلیسی به انگلیسی
• act of squeezing between a finger and thumb, tweak; ache, pain; little bit, small amount squeeze between a finger and thumb; compress; economize; steal, filch if you pinch someone, you squeeze a small piece of their flesh between your thumb and first finger. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she gave my wrist a little pinch. a pinch of something is the amount of it that you can hold between your thumb and your first finger. if someone pinches something, they steal it; an informal use. see also pinched. if you are prepared to do something at a pinch, you will do it if it is absolutely necessary and if there is no alternative; an informal expression. if you are feeling the pinch, you do not have as much money as you used to, and cannot buy all the things that you want.
پیشنهاد کاربران
A small amount of powdered substance such as salt or spices
Pinch to zoom in: فشار دادن برای بزرگنمایی
کلمه "pinch" می تواند معانی مختلفی داشته باشد. در اینجا چند معنی و مثال برای آن آورده شده است: ### به عنوان اسم: 1. **نیشگون**: - **معنی**: فشار دادن مقدار کمی از پوست و گوشت یک شخص بین انگشت شست و انگشت اشاره، که معمولاً باعث درد می شود. ... [مشاهده متن کامل]
- **مثال**: "He gave her a gentle pinch on the arm. " - **ترجمه**: "او یک نیشگون ملایم به بازوی او زد. " 2. **مقدار کمی**: - **معنی**: مقدار کمی از چیزی، به ویژه مقداری که می توان بین انگشت شست و انگشت اشاره نگه داشت. - **مثال**: "Add a pinch of salt to the soup. " - **ترجمه**: "یک مقدار کمی نمک به سوپ اضافه کنید. " ### به عنوان فعل: 1. **نیشگون گرفتن**: - **معنی**: فشار دادن مقدار کمی از پوست و گوشت یک شخص بین انگشت شست و انگشت اشاره. - **مثال**: "She pinched his cheek playfully. " - **ترجمه**: "او گونه اش را به شوخی نیشگون گرفت. " 2. **چپاندن**: - **معنی**: فشار دادن یا چپاندن چیزی در یک فضای تنگ. - **مثال**: "He pinched the papers into his bag. " - **ترجمه**: "او کاغذها را در کیفش چپاند. " 3. **دزدیدن ( عامیانه ) **: - **معنی**: چیزی را بدون اجازه برداشتن. - **مثال**: "Someone pinched my wallet. " - **ترجمه**: "کسی کیف پولم را دزدید. "
pinch something ( v ) nick something steal something rob something grab something lift something snatch something burgle something
Feel the pinch : در مضیقه مالی - در تنگنای مالی
نمکدونای قدیمی اینطوری بودن که باید نمک رو با سر انگشتامون میگرفتیم و استفاده میکردیم. به این برداشتن نمک میشه گفت پینچ کردن، یعنی نیشگون گرفتن و میشه اینطوریم گفت
My shoes pinch \ hurt my feet . کفش هایم پاهایم را میزند .
یکی از معانی رفتن دست یا انگشت لای در هست مثلا: I pinched my finger in the door.
Pinch refers to a difficult or challenging situation, often with a sense of urgency or pressure. It implies a temporary state of hardship or difficulty. یک موقعیت دشوار یا چالش برانگیز، اغلب با احساس فوریت یا فشار. دلالت بر وضعیت موقت سختی یا دشواری دارد. ... [مشاهده متن کامل]
مثال ها؛ “They were in a pinch when their car broke down and they had no way to get to their destination. ” In a discussion about time management, someone might say, “I’m in a pinch because I have two deadlines to meet and not enough time. ” Another example could be, “He found himself in a pinch when he realized he had forgotten his wallet at home and couldn’t pay for his lunch. ”
He is a good man to have when it comes to pinch در مواقع اضطراری آدم بدرد بخوری هستش
To “pinch” something means to steal or take without permission. It is a slang term often used to describe the act of theft, especially in a casual or lighthearted manner. دزدیدن یا گرفتن چیزی بدون اجازه. این یک اصطلاح عامیانه است که اغلب برای توصیف عمل دزدی استفاده می شود، به ویژه به شیوه ای خودمانی یا سرگرم کننده، بلند کردن چیزی ( منظور سرقت است ) ... [مشاهده متن کامل]
I pinched a few candies from the jar when no one was looking. She got caught pinching makeup from the store. You’re always pinching my snacks!
این کلمه دارای معانی مختلفی است که رایج ترین آن نیشگون گرفتن و فشردن است. در اینجا با استفاده از دیکشنری زیر تنها یکی از معانی این لغت همراه با مثال هایی از دیکشنری و خارج از دیکشنری آورده می شود. قابل ذکر است که این معنی مربوط به زمانی است که کلمه ی مذکور نقش فعل را ایفا می کند و بصورت غیر رسمی در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود: ... [مشاهده متن کامل]
to steal or take without asking or permission ( New Oxford American Dictionary ) معانی پیشنهادی بر اساس این تعریف: ⤵️ کِش رفتن؛ هاپولی کردن؛ کف رفتن؛ ربودن؛ به سرقت بردن؛ دستبرد زدن Example 1: 👇 They are the pickpockets who pinched his wallet. آنها جیب برهایی هستند که کیف پولش را کف رفتند ( قاپیدند یا ربودند ) . Example 2: 👇 The little Johnny He pinched a handful of sweets. جانی کوچولو یک مشت پر ، آبنبات و شیرینی کِش رفت. Example 3: 👇 BARBARA: I wonder who pinched the formula? Everyone says they Italian, but personally I suspect, Tredwell. HASTINGS: Why? BARBARA: Because he never went near the study! HASTINGS: But then … BARBARA: I'm very orthodox in some ways. I've been brought up to suspect the least likely person. And Tredwell is the least likely person. * Black Coffee - a play by Agatha Christie باربارا: من تعجب می کنم که چه کسی فرمول [بمب اتم ساخته ی دکتر کلود] را کف زده ( به سرقت برده یا دزدیده ) ؟ همه می گن کارِ ایتالیاییه است، اما من شخصا به تِرِدوِل مشکوکم. هاستینگ: چرا؟ باربارا: چون او هرگز به اطاق مطالعه نزدیک نشد! هاستینگ: اما پس از آن… باربارا: من از جهاتی بسیار ارتدوکس هستم ( مطابق با اصول متعارف فکر و عمل می کنم ) . شکلی که تربیت شدم به من میگه تا به کسی که کمترین شک بهش میشه مشکوک باشم. و به تِرِدوِل کمتر کسی شک می کنه. گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #قهو ی تلخ، # اثر آگاتا کریستی
a pinch of murexide indicator سر سوزن ( خیلی کم ) از معرف مورکساید
سر سوزن در برداشتن نمونه
How much condiments you need to add to food: For example: Add a pinch of salt
Left shoe is too narrow and it's pinching my toes. لنگه ی چپ کفش خیلی تنگه و انگشتامو میزنه!!
Pinched nerve عصب تحت فشار
مثلا بوی بدی میاد و با کمک دستت، بینیت رو محکم میگیری. pinch your nose
در آشپزی ( به مقدار کم )
محکم گرفتن
در پزشکی : به جمع کردن بافت چربیِ زیرپوست ، توسط دو انگشت اشاره و شست به منظور تزریق زیرجلدی به مانند نیشگون گرفتن
دزدیدن - معمولا چیز کوچک و کم ارزش
✔️ دست تنگ بودن، دست به گریبان بودن با ( بی پولی و غیره ) ✔️ بی پول شدن/بودن Lots of people who have lost their jobs are starting to feel the pinch خیلی از اونایی که شغل شون از دست داده اند، بی پولی شون شروع خواهد شد ... [مشاهده متن کامل]
⭐⭐⭐ ✔️ ( بیش از حد ) صرفه جویی کردن، کم خرج کردن ✔️ خساست به خرج دادن ✔️ ناخن خشک بودن ❇️PROVERB ❇️SAYING ❇️IDIOM 💎pinch and scrape To spend as little money as possible; to be very frugal or tight, especially with the aim of saving up for something bigger 👈🏿 Ever since we had our second child, we've had to pinch and scrape to make sure they both get what they want for Christmas TheFreeDictoonary@ 💎Pinch Pennies To be careful with money, to be thrify 💎pinch pennies old - fashioned ( UK also pinch and scrape ) to spend as little money as possible 👈🏿 When we were first married we had to pinch pennies just to get by CambridgeDictionary@ :Synonym pinch pennies اصطلاح، با مفهوم فارسی: با خساست پول خرج کردن - ذره ذره پول خرج کردن
باریک شدن like peak of mountain
1 - نیشگون گرفتن ( منظور هم نیشگون گرفتن با دست هست و هم اینکه لباس تنگ آدمو نیشگون میگیره ) He pinched his arm These shoes are too tight, they pinch my feet 2 - دزدیدن he pinched my pen 3 - کمی a pinch of salt
to press something
در آشپزی: یه ذره
بازداشت کردن what'd they pinch you for? برای چی بازداشتت کردن؟
نیشگون گرفتن قاپیدن
( خودمونی ) کش رفتن - بلند کردن Eg: who's pinched my pen? کی خودکارمو کش رفت؟ Eg: someone pinched my pen. یه نفر خودکارمو کش رفت.