1 -
to stop someone from escaping by surrounding and shooting at them if they try to escape/ to limit someone's ability to move or act, esp. by using force
جلوگیری کردن از فرار شخصی با احاطه کردن و تیراندازی به سمت آنها در صورت تلاش برای فرار، محاصره کردن یا شدن
... [مشاهده متن کامل]
محدود کردن توانایی شخصی برای حرکت یا عمل، به ویژه. با استفاده از زور
Government forces were pinned down by resistance fighters 30 miles north of the capital.
Soldiers were pinned down by enemy fire.
2 -
to make someone provide details about something or make a decision about something
وادار کردن کسی به ارائه جزئیات در مورد چیزی یا تصمیم گیری در مورد چیزی
I've tried asking Stephanie, but she's proving difficult to pin down to a particular date.
3 -
pin something down
to discover exact details about something
کشف کردن جزئیات دقیق در مورد چیزی
We can't pin down where the leak came from.
The fire department is trying to pin down the cause of Wednesday’s fire.
جلوگیری کردن از فرار شخصی با احاطه کردن و تیراندازی به سمت آنها در صورت تلاش برای فرار، محاصره کردن یا شدن
... [مشاهده متن کامل]
محدود کردن توانایی شخصی برای حرکت یا عمل، به ویژه. با استفاده از زور
2 -
وادار کردن کسی به ارائه جزئیات در مورد چیزی یا تصمیم گیری در مورد چیزی
3 -
کشف کردن جزئیات دقیق در مورد چیزی
به زور از کسی اقرار یا نیت گرفتن
ریختن آتش تهیه بر سر دشمن
ته و توی چیزی را درآوردن
مترادف با اصطلاح
Nail someone down
از کسی یک جواب قطعی گرفتن
کسی را مجبور به گفتن تصمیم نهایی اش کردن
از کسی یک تعهد یا ضمانت محکم گرفتن
مثال
I tried to pin him down on a time and place, but he was very evasive
... [مشاهده متن کامل]
سعی کردم برای یک زمان و مکان ( مشخص ) ، ازش جواب قطعی بگیرم اما او بسیار زیرک/گریزان بود.
از کسی یک جواب قطعی گرفتن
کسی را مجبور به گفتن تصمیم نهایی اش کردن
از کسی یک تعهد یا ضمانت محکم گرفتن
مثال
... [مشاهده متن کامل]
سعی کردم برای یک زمان و مکان ( مشخص ) ، ازش جواب قطعی بگیرم اما او بسیار زیرک/گریزان بود.