pigmentation

/ˌpɪɡmənˈteɪʃn̩//ˌpɪɡmenˈteɪʃn̩/

معنی: رنگ، رنگی شدن، تجمع رنگدانه ها در بافتها
معانی دیگر: (پوست و یاخته ی گیاهی و حیوانی) رنگ، رنگیزگی، چرده

جمله های نمونه

1. skin pigmentation
رنگیزه ی پوست بدن

2. The dark pigmentation of the skin gives protection in hot climates.
[ترجمه گوگل]رنگدانه های تیره پوست در آب و هوای گرم محافظت می کند
[ترجمه ترگمان]رنگ شدن رنگ پوست رنگ پوست در آب و هوای گرم محافظت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The disease causes patches of pigmentation on the face.
[ترجمه گوگل]این بیماری باعث ایجاد لکه های رنگدانه در صورت می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری باعث ایجاد لکه های رنگ روی صورت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have a skin disorder, it destroys the pigmentation in my skin.
[ترجمه گوگل]من یک اختلال پوستی دارم، رنگدانه های پوستم را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]من یه اختلال پوستی دارم که رنگ خودش رو در پوست من نابود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dark pigmentation gives protection from the sun's rays.
[ترجمه گوگل]رنگدانه تیره باعث محافظت در برابر اشعه های خورشید می شود
[ترجمه ترگمان]رنگ دانه های سیاه باعث حفاظت از اشعه های خورشید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Melanism Melanism is an excess of black pigmentation, resulting in a black or dark grey fish.
[ترجمه گوگل]ملانیسم ملانیسم رنگدانه های سیاه بیش از حد است که منجر به ماهی سیاه یا خاکستری تیره می شود
[ترجمه ترگمان]Melanism Melanism باعث تجمع رنگ دانه های سیاه می شود که منجر به یک ماهی سیاه یا سیاه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The amount of pigmentation tends to increase slightly with age up to adolescence and brings with it a gradual improvement in visual acuity.
[ترجمه گوگل]میزان رنگدانه ها با افزایش سن تا نوجوانی اندکی افزایش می یابد و با خود بهبود تدریجی در حدت بینایی را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]مقدار تجمع رنگ باعث افزایش کمی در سن نوجوانی می شود و رشد تدریجی در acuity بینایی را به همراه می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No, the essential problem is pigmentation.
[ترجمه گوگل]نه، مشکل اساسی رنگدانه است
[ترجمه ترگمان]نه، مشکل اصلی تجمع رنگ دانه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is no pigmentation and no edema.
[ترجمه گوگل]هیچ رنگدانه و ادم وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]رنگ و ورم نداره و ورم هم نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pigmentation is black on the nose and eye rims except self-colored in brown, beaver, and blue dogs.
[ترجمه گوگل]رنگدانه‌ها روی لبه‌های بینی و چشم‌ها سیاه است، به جز سگ‌های قهوه‌ای، بیور و آبی خودرنگ
[ترجمه ترگمان]رنگ دانه ها بر بینی و چشم rims به جز رنگ های قهوه ای رنگی، آبی آبی و آبی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The skin irradiated was pigmentation after radiotherapy.
[ترجمه گوگل]پوست تحت تابش رنگدانه پس از رادیوتراپی بود
[ترجمه ترگمان]رنگ پوست بعد از پرتودرمانی رنگ پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perfectly whiten the blacker and all kind of pigmentation skin.
[ترجمه گوگل]پوست سیاه تر و انواع رنگدانه ها را کاملا سفید می کند
[ترجمه ترگمان]کاملا سفید شده بود و رنگ پوستش تیره تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It does not harm the pupae after pigmentation of the compound eye.
[ترجمه گوگل]پس از رنگدانه شدن چشم مرکب به شفیره آسیبی نمی رساند
[ترجمه ترگمان]این کار به the پس از تجمع چشم ترکیب آسیب نمی رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the recent 10 years, pigmentation of plastics industry develops rapidly.
[ترجمه گوگل]در 10 سال اخیر، رنگدانه سازی صنعت پلاستیک به سرعت در حال توسعه است
[ترجمه ترگمان]در ۱۰ سال اخیر، رنگ دانه های صنعت پلاستیک به سرعت رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The doctor said permanent dermal pigmentation is a form of microsurgery.
[ترجمه گوگل]دکتر گفت پیگمانتاسیون دائمی پوست نوعی جراحی میکروسکوپی است
[ترجمه ترگمان]دکتر گفت که pigmentation پوستی دائمی نوعی of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

رنگی شدن (اسم)
pigmentation

تجمع رنگدانه ها در بافتها (اسم)
pigmentation

تخصصی

[نساجی] پیگمنت - رنگدانه - رنگیزه - رنگرزی با رنگدانه - رنگرزی پیگمنتی

انگلیسی به انگلیسی

• coloration, tinting, addition of color
the pigmentation of a person, animal, or plant is the natural colouring it has; a formal word.

پیشنهاد کاربران

رنگدانه فزونی ( اسم ) : رنگی شدن بدن، به ویژه حالتی که از رسوبات رنگدانه ای ایجاد می شود
[پزشکی]
رنگدانه انبوهی ، رنگدانه اَنباشتگی ، انباشتگیِ رنگدانه
رنگدانه فُزونِگی ، فزونگیِ رنگدانه
رنگدانه اَفزونگی ، افزونگیِ رنگدانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pigment / pigmentation
✅️ صفت ( adjective ) : pigmented / pigmentary
✅️ قید ( adverb ) : _
رنگدانه ها

بپرس