piggy

/ˈpɪɡi//ˈpɪɡi/

بچه خوک، خوکچه، خوک مانند، خوک صفت (piggie هم می نویسند)، خوک بچه

جمله های نمونه

1. What have I got myself into? I'm piggy in the middle between Guido and Silvia!
[ترجمه گوگل]من خودم را درگیر چه کرده ام؟ من وسط بین گیدو و سیلویا خوک هستم!
[ترجمه ترگمان]برای چه به اینجا آمده ام؟ من در وسط Guido و silvia هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His little piggy eyes were red with hatred.
[ترجمه گوگل]چشمان خوک کوچکش از بغض سرخ شده بود
[ترجمه ترگمان]چشم های خوک مانندش از نفرت قرمز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I view parallels to Piggy and Simon in a different light.
[ترجمه گوگل]من به موازات پیگی و سایمون از دید دیگری نگاه می کنم
[ترجمه ترگمان]من شباهت هایی با Piggy و Simon در یک نور متفاوت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Three pairs of little piggy eyes darted nervously round the garden.
[ترجمه گوگل]سه جفت چشم خوک کوچک با عصبانیت دور باغ می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]سه جفت چشم خوک کوچک با نگرانی به اطراف باغ هجوم آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As the little piggy said, when he built his house made out of bricks.
[ترجمه گوگل]همانطور که خوک کوچولو گفت، وقتی خانه اش را از آجر ساخت
[ترجمه ترگمان]وقتی خوک کوچولو گفت خونه اش از آجر ساخته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Little children had brought their piggy banks, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که بچه های کوچک قلک های خود را آورده بودند
[ترجمه ترگمان]گفت: بچه های کوچک piggy را آورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Up until now Piggy has kept Ralph steady, reminding him of his responsibilities and priorities.
[ترجمه گوگل]تا به حال پیگی رالف را ثابت نگه داشته است و مسئولیت ها و اولویت هایش را به او یادآوری کرده است
[ترجمه ترگمان]تا این زمان، Piggy رالف را ثابت نگه داشت و مسئولیت ها و اولویت های خود را به او یادآوری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has piggy eyes!
[ترجمه گوگل]او چشمان خوکی دارد!
[ترجمه ترگمان]! اون چشم های piggy داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children also collected small change from their piggy banks which they laid out on the school hall floor.
[ترجمه گوگل]بچه‌ها همچنین از قلک‌های خود پول خرد جمع‌آوری کردند که در کف سالن مدرسه گذاشتند
[ترجمه ترگمان]بچه ها همچنین تغییرات کوچکی را از قلک خود جمع آوری کرده بودند که روی زمین مدرسه گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unfortunately Piggy had been demoted to an object of ridicule by this point in the book so nobody listened to him.
[ترجمه گوگل]متأسفانه پیگی در این مرحله از کتاب به عنوان یک موضوع تمسخر آمیز تنزل یافته بود، بنابراین هیچ کس به او گوش نکرد
[ترجمه ترگمان]از بخت بد، خوکی که در کتاب مورد تمسخر قرار گرفته بود، تنزل مقام پیدا کرده بود که هیچ کس به حرف هایش گوش نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Get rid of your piggy banks, kids.
[ترجمه گوگل]بچه ها از شر قلک های خود خلاص شوید
[ترجمه ترگمان]از دست بانک های piggy خلاص شوید، بچه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Miss Piggy, Kermit and the rest now come across as symbols of a bygone era.
[ترجمه گوگل]خانم پیگی، کرمیت و بقیه اکنون به عنوان نمادهایی از دوران گذشته شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]خانم خوکی، کرمیت و بقیه به عنوان سمبل یک دوره گذشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now with her piggy back heart shinning up the climbing frame is childs play.
[ترجمه گوگل]اکنون با قلب خوک‌دار او که در قاب کوهنوردی می‌درخشد، بازی کودکانه است
[ترجمه ترگمان]اکنون در حالی که قلب خوک مانندش در حال بالا رفتن از کادر بالا رفتن است، کودکان بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When Jack went away Piggy became more self confident and practical.
[ترجمه گوگل]وقتی جک رفت پیگی اعتماد به نفس و عملی تر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی جک از اتاق خارج شد اعتماد به نفس بیشتر و عملی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Piggy always kept clear minded and never got confused like Ralph did.
[ترجمه گوگل]پیگی همیشه ذهنش روشن بود و هرگز مثل رالف گیج نمی شد
[ترجمه ترگمان]خوکی همیشه روشن بود و هیچ وقت مثل رالف سردرگم نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• young swine, piglet
voracious, gluttonous; like a swine, hoggish
young children often refer to a pig as a piggy; an informal word.
someone who is piggy is greedy or selfish; used by children. an informal word.
if someone has piggy eyes, their eyes are small and unattractive; an informal word.

پیشنهاد کاربران

خوکه
استعاره ای از آدم چاقالو
قلکی که به شکل خوک است
بچه خوک
خوک بچه

بپرس