pigged


زاییدن، بچه گذاشتن، خوک وارباهم جمع شدن، توی هم پیچیدن

جمله های نمونه

1. he pigged out on pizza and beer all night
سرتاسر شب مثل خوک پیتزا و آبجو خورد.

پیشنهاد کاربران

بپرس