piety

/ˈpaɪəti//ˈpaɪəti/

معنی: پارسایی، تقوا، تقوی، خداترسی
معانی دیگر: (سخن یا عمل) پارسا منشانه، کار تقوا آمیز، دینداری، پرهیزکاری، زهد، عشق به والدین، خویشاوند دوستی، صله ی ارحام، پرهیز گاری

جمله های نمونه

1. abnegation is the first step toward piety
ایثار اولین قدم در راه تقوا است.

2. those who have chosen the path of piety
آنان که راه پارسایی را برگزیده اند

3. They were drawn to the church not by piety but by curiosity.
[ترجمه گوگل]آنها نه به خاطر تقوا، بلکه با کنجکاوی به کلیسا کشیده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به کلیسا کشیده شدند، نه با تقدس، بلکه با کنجکاوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In a traditional Chinese family filial piety is rigidly observed.
[ترجمه گوگل]در یک خانواده سنتی چینی، فرزندسالاری به شدت رعایت می شود
[ترجمه ترگمان]در یک خانواده سنتی، تقوا فرزندی به طور کامل مراعات می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They put great store in filial piety and playing by their rules.
[ترجمه گوگل]آنها برای فرزند پرستی و بازی بر اساس قوانین خود اهمیت زیادی قائل هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در زهد و piety فرزندی به سر می بردند و با قوانین خود بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Janice smelt of piety and coal tar soap.
[ترجمه گوگل]جانیس بوی تقوا و صابون قطران زغال سنگ را می داد
[ترجمه ترگمان]Janice بوی تقوا و صابون قطران ذغال سنگ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A believer might move from one form of piety to another, embracing mysticism and rationalism at the same time.
[ترجمه گوگل]مؤمن ممکن است از نوعی تقوا به گونه ای دیگر برود و عرفان و عقل گرایی را همزمان پذیرا باشد
[ترجمه ترگمان]یک مومن ممکن است از یک شکل تقدس به دیگری منتقل شود، و در عین حال عرفان و خردگرایی را در آغوش کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is an essential element of the primal piety, the archaic spirituality, that pentecostal worship brings to the surface.
[ترجمه گوگل]این یک عنصر اساسی از تقوای اولیه، معنویت باستانی است که پرستش پنطیکاستی به سطح می آورد
[ترجمه ترگمان]آن یک عنصر اساسی از تقوای اولیه، معنویت کهن، است که پرستش pentecostal به سطح می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such expressions of piety are written from the highest motives, and are true to the faith in one way.
[ترجمه گوگل]این گونه عبارات تقوا از عالی ترین انگیزه ها نوشته شده و از یک جهت بر ایمان صادق است
[ترجمه ترگمان]این گونه ابراز تقوا از والاترین انگیزه ها وجود دارد و به یک روش به آن ایمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I approve the deadly seriousness, the piety, the need for something sacred in your life.
[ترجمه گوگل]جدیت مرگبار، تقوا، نیاز به چیزی مقدس در زندگی شما را تایید می کنم
[ترجمه ترگمان]من جدی بودن، تقدس، نیاز به چیزی مقدس در زندگی شما را تایید می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is clearly a work of filial piety.
[ترجمه گوگل]این به وضوح یک کار فرزندسالاری است
[ترجمه ترگمان]این به وضوح اثری از تقوا فرزندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such emotionally fervent piety was also provided with a catalyst in the devotional use of images.
[ترجمه گوگل]چنین تقوای پرشور عاطفی نیز با کاتالیزوری در استفاده عبادی از تصاویر فراهم شد
[ترجمه ترگمان]چنین piety از لحاظ عاطفی نیز با یک کاتالیزور در استفاده devotional از تصاویر فراهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Isabella never let her own piety give her simple ease.
[ترجمه سمیه حسینی] ایزابلا هرگز اجازه نمیده که خودداری اش به او یک راحتی ساده انگارانه را بدهد
|
[ترجمه گوگل]ایزابلا هرگز اجازه نداد که تقوای خود او را آسان کند
[ترجمه ترگمان]ایزابلا هرگز اجازه نمی داد که own راحت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His Buddhist piety led representatives of the thousands of Untouchables who had embraced Buddhism to invite him to be their leader.
[ترجمه گوگل]تقوای بودایی او باعث شد که نمایندگان هزاران انسان دست نخورده که بودیسم را پذیرفته بودند از او دعوت کنند تا رهبر خود شود
[ترجمه ترگمان]تقدس بودایی او، نمایندگانی از هزاران غیر نجس ها را رهبری کرد که Buddhism را در آغوش کشیده بودند تا او را به رهبر خود دعوت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Its vigour and vitality attest to a popular piety deeply rooted in the everyday life of the local community.
[ترجمه گوگل]نشاط و سرزندگی آن گواهی بر تقوای مردمی است که عمیقاً در زندگی روزمره جامعه محلی ریشه دارد
[ترجمه ترگمان]قدرت و سرزندگی آن گواه تقدس عمومی است که عمیقا در زندگی روزمره جامعه محلی ریشه دوانیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارسایی (اسم)
abstemiousness, piety, devoutness, pietism

تقوا (اسم)
piety, pietism, virtue

تقوی (اسم)
piety, pietism, virtue

خداترسی (اسم)
piety

انگلیسی به انگلیسی

• devoutness, orthodoxy; religiousness, piousness
piety is strong religious belief, or religious behaviour.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : piety / piousness
✅️ صفت ( adjective ) : pious
✅️ قید ( adverb ) : piously
پارسایی
orthodoxy. ibid
a conventional belief or standard. ibid
an act inspired by piety. ibid
devoutness. ibid
the quality or state of being pious: such as
a : fidelity to natural obligations ( as to parents )
b : dutifulness in religion. Mer
pious. ibid
the state of having or showing a deep respect for somebody/something, especially for God and religion; the state of being . Ox
دیانت

بپرس