قرار دادن تکه های معما کنار هم ( حل کردن معما )
در حال بررسی اتفاقی بودن
مثال:
Investigators are piecing together what happened after a mass shooting
معنی:
بازرسان درحال بررسی اتفاقی هستند که پس از تیراندازی دسته جمعی رخ داد
مثال:
معنی:
بازرسان درحال بررسی اتفاقی هستند که پس از تیراندازی دسته جمعی رخ داد
حل کردن پازل یا معما چیزی رو درست کردن یا ترمیم کردن
Doctors painstakingly piecined together the broken bones
دکترا با زحمت زیاد قطعات استخوان شکسته رو بهم چسبودند
دکترا با زحمت زیاد قطعات استخوان شکسته رو بهم چسبودند