piddling

/ˈpɪdl̩ɪŋ//ˈpɪdl̩ɪŋ/

معنی: جزئی، ناچیز، بی اهمیت
معانی دیگر: کم اهمیت، قلیل، اندک، چندر غاز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having no or very little significance; negligible; trivial.
مترادف: insignificant, negligible, petty
مشابه: futile, little, mean, meaningless, niggardly, paltry, picayune, slight, small, stingy, trivial

- a piddling amount
[ترجمه گوگل] مقدار سرسام آوری
[ترجمه ترگمان] مقدار piddling
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I don't want to hear all the piddling little details!
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم همه جزئیات کوچک و پیچیده را بشنوم!
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم تمام جزئیات ناچیز پیش پاافتاده را بشنوم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I spent all day doing piddling little jobs.
[ترجمه گوگل]تمام روز را صرف انجام کارهای کوچک می کردم
[ترجمه ترگمان]من تمام روز کارای احمقانه انجام می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are making piddling profits of less than £20 000.
[ترجمه گوگل]آنها کمتر از 20000 پوند سود می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به سود کم تر از ۲۰۰۰۰ پوند سود می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is expensive, but not as expensive as piddling around.
[ترجمه گوگل]این گران است، اما نه به گرانی چرخیدن در اطراف
[ترجمه ترگمان]این هزینه گران است، اما به اندازه piddling گران قیمت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why don't you get on withwork instead of piddling away the whole morning doing nothing?
[ترجمه گوگل]چرا به جای این که تمام صبح دست و پنجه نرم کنی و کاری انجام ندهی، به کار ادامه نمی دهی؟
[ترجمه ترگمان]چرا به جای این که یک روز تمام این کار را انجام بدهی، به جای آن که این کار را انجام بدهی، نمی خواهی به این کار ادامه بدهی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was an effort, though a piddling one.
[ترجمه گوگل]این یک تلاش بود، هر چند که یک تلاش بیهوده
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش بود، هرچند ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are arguing over piddling amounts of money.
[ترجمه گوگل]آنها بر سر مبالغ سرسام آور بحث می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد مقدار زیادی پول بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's annoying to have to get authorization for spending such piddling amounts of money.
[ترجمه گوگل]آزاردهنده است که باید برای خرج کردن چنین مبالغ سرسام آوری مجوز دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]برای این آزاردهنده است که اجازه بدهید برای خرج کردن چنین مقدار زیادی پول مجوز بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because you're slaving away in that little office all day doing stupid, piddling little jobs for me!
[ترجمه گوگل]چون تمام روز در آن دفتر کوچک برده می‌شوی و کارهای کوچک احمقانه و بی‌معنا را برای من انجام می‌دهی!
[ترجمه ترگمان]چون تو تمام روز تو این دفتر کوچک کار می کنی که کاره ای احمقانه ای برای من انجام بدی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only then will I feel it's right . To hell with that piddling propaganda job!
[ترجمه گوگل]فقط در این صورت است که احساس می کنم درست است به جهنم با اون کار تبلیغاتی سرگردان!
[ترجمه ترگمان]فقط آن وقت احساس می کنم درست است به جهنم که این کار تبلیغاتی احمقانه رو انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Generally, Scarlett would not have cared whether she received at Melly's piddling parties or not.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، اسکارلت اهمیتی نمی‌داد که در مهمانی‌های گیج‌کننده ملی پذیرایی کند یا نه
[ترجمه ترگمان]معمولا اسکارلت اهمیتی نمی داد که او در مهمانی های ملی ملانی شرکت خواهد کرد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

بی اهمیت (صفت)
immaterial, trifling, worthless, valueless, unmeaning, negligible, inconsiderable, unimportant, inconsequential, piddling, small-time, two-bit, weeny

انگلیسی به انگلیسی

• worthless, trivial, of little value
piddling means small or not important; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس