piddle

/ˈpɪdl̩//ˈpɪdl̩/

معنی: کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، جیش کردن
معانی دیگر: (بیشتر با: away) وقت تلف کردن، پرسه زدن، جیش، شاش، (کودکانه) جیش کردن، زبان بچه جیش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: piddles, piddling, piddled
• : تعریف: to squander or waste, esp. on trifles (usu. fol. by away).

- They piddled away their money.
[ترجمه گوگل] آنها پول خود را دور ریختند
[ترجمه ترگمان] پولشان را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: piddler (n.)
(1) تعریف: to waste time; dawdle.
مشابه: idle, poke

- Don't piddle around.
[ترجمه گوگل] دور و بر نرو
[ترجمه ترگمان] با این ور و آن ور نرو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to urinate (used esp. in reference to children or pets).

- The dog piddled on the carpet again.
[ترجمه گوگل] سگ دوباره روی فرش تکان خورد
[ترجمه ترگمان] سگ دوباره روی قالی دراز کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dog piddle
شاش سگ

2. to piddle one's time away
وقت خود را به بطالت گذراندن

3. There was piddle all over the floor.
[ترجمه گوگل]همه جای زمین چوخه بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق پر از piddle بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Oh piddle! I've broken another glass.
[ترجمه گوگل]ای پیدل! یه لیوان دیگه هم شکستم
[ترجمه ترگمان]با بازی! من یه لیوان دیگه شکستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At Wyre Piddle, a 6year old woman suffered injuries to her face when the gang broke into her isolated bungalow.
[ترجمه گوگل]در Wyre Piddle، یک زن 6 ساله از ناحیه صورتش آسیب دید که باند به خانه ییلاقی منزوی او نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان]در Wyre Piddle، یک زن ۶ ساله وقتی که این باند به صورت یک خانه ییلاقی منزوی درآمد، دچار جراحاتی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Local says, stand in the street here piddle, can grow across on the wall.
[ترجمه گوگل]محلی می گوید، در خیابان اینجا بایستید، می تواند روی دیوار رشد کند
[ترجمه ترگمان]محلی می گوید، اینجا در خیابان می ایستند، می توانند روی دیوار رشد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With the wind the eye weeps, shoe of piddle drop grow.
[ترجمه گوگل]با وزش باد چشم می گرید، کفش قطره ای می روید
[ترجمه ترگمان]با آن باد، چشم می گرید، کفش of نرم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He did nothing but piddle away the time.
[ترجمه گوگل]او هیچ کاری نکرد جز اینکه زمان را دور بزند
[ترجمه ترگمان]او جز با بازی کردن زمان هیچ کاری نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stagnation of piddle in the kidney cavum seems to greatly encourage pyelitis.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رکود پیدل در حفره کلیه به شدت پیلیت را تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]بنظر می رسد Stagnation of در the کلیوی، pyelitis را تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Naturally, the spiritual aspirant must do more than drink his own piddle every day.
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، مشتاق معنوی باید بیش از نوشیدن هر روز پیدل خود را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که هر روز حروف الفبا را با خوراک گوشت خود می نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There would be no more "accidents" on the living room carpet; you'd be able to take your poodle for a piddle several times a day.
[ترجمه گوگل]دیگر هیچ "حادثه" روی فرش اتاق نشیمن وجود نخواهد داشت شما می توانید چند بار در روز سگ پودل خود را برای یک پیدل ببرید
[ترجمه ترگمان]در اتاق نشیمن چیز دیگری وجود ندارد؛ شما می توانید توله سگ خود را چندین بار در روز بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار بیهوده کردن (فعل)
fiddle, frivol, piddle

وقت گذراندن (فعل)
niggle, idle, piddle, temporalize, temporize

بناز چیز خوردن (فعل)
piddle

با خوراک بازی کردن (فعل)
piddle

جیش کردن (فعل)
piddle

انگلیسی به انگلیسی

• urine, liquid excrement (term used by children)
do things carelessly, function in a disorganized manner; dawdle, waste time; deal in trifles; urinate, pee (term used by children)
when someone piddles, they urinate; an informal word.

پیشنهاد کاربران

This slang term refers to urinating in a casual or relaxed manner. It is often used to describe the act of relieving oneself without much urgency or in a leisurely manner.
اصطلاح عامیانه
ادرار کردن به صورت معمولی یا آرام.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف عمل راحت کردن خود بدون اضطرار زیاد یا به شیوه ای آرام استفاده می شود.
مثال؛
I’ll be right back, I just need to piddle.
When discussing bathroom breaks at work, a colleague might say, “I like to take a quick piddle to break up the day. ”
A person might joke, “I’ll just be over here piddling while you finish up. ”

بپرس