اسم ( noun )
• (1) تعریف: an informal outdoor meal, often at a park or in a natural area.
- Everyone enjoyed the picnic by the lake.
[ترجمه گوگل] همه از پیک نیک کنار دریاچه لذت بردند
[ترجمه ترگمان] همه از گردش کنار دریاچه لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه از گردش کنار دریاچه لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We spread the food out on our blanket and had a picnic.
[ترجمه گوگل] غذا را روی پتو پهن کردیم و پیک نیک گرفتیم
[ترجمه ترگمان] غذا را روی پتوی خودمان پهن کردیم و به گردش رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غذا را روی پتوی خودمان پهن کردیم و به گردش رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) anything that is easy or enjoyable.
• مشابه: joke
• مشابه: joke
- That exam was no picnic.
[ترجمه گوگل] آن امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه ترگمان] این امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: picnics, picnicking, picnicked
مشتقات: picnicker (n.)
حالات: picnics, picnicking, picnicked
مشتقات: picnicker (n.)
• : تعریف: to attend or hold a picnic.
- We landed the canoe and picnicked by the stream.
[ترجمه گوگل] قایق رانی را پیاده کردیم و در کنار رودخانه پیک نیک کردیم
[ترجمه ترگمان] کرجی را کنار نهر فرود آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کرجی را کنار نهر فرود آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید