picking

/ˈpɪkɪŋ//ˈpɪkɪŋ/

معنی: دله دزدی، پس مانده، جیب بری، ناخنک زنی
معانی دیگر: گزینش، انتخاب، منتخب، گزیده، گزیدنی، چیز ریخته و پاشیده، خرده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of one that picks.

(2) تعریف: something picked up or capable of being picked up.

(3) تعریف: (pl.) leftover but useful items of something, as of food.

جمله های نمونه

1. picking and stealing
دستبرد و دزدی

2. picking the hard clay
کندن خاک سفت (با کلنگ)

3. the picking season
فصل برداشت (یا چیدن) محصول

4. business is picking up
کاسبی دارد رونق می گیرد.

5. children were picking at their food
بچه ها از سر سیری خوراک خود را می خوردند.

6. crows were picking about the farm
کلاغ ها در مزرعه دانه می چیدند.

7. he was picking his teeth with a knife
او داشت با چاقو بین دندان های خود را پاک می کرد.

8. she was picking only the ripest peaches
او فقط رسیده ترین هلوها را دستچین می کرد.

9. he lives by picking pockets
او با جیب بری امرار معاش می کند.

10. fruits are ripe for picking
میوه ها آماده ی چیدن هستند.

11. he is skilled in picking the brains of his associates
او در بهره گیری از افکار همکارانش ید طولا دارد.

12. the mother had gotten tired of picking up after the children
مادر از جمع و جور کردن ریخت و پاش بچه ها خسته شده بود.

13. their capers also included armed robbery and picking pockets
بزهکاری آنها شامل سرقت مسلحانه و جیب بری هم شد.

14. Molly had cringed when Ann started picking up the guitar.
[ترجمه گوگل]زمانی که آن شروع به برداشتن گیتار کرد، مولی به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]وقتی آن شروع به برداشتن گیتار کرد، مولی تکانی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She blenched at the thought of picking up the dead animal.
[ترجمه گوگل]او از فکر برداشتن حیوان مرده خیس شد
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که حیوان مرده را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Have you ever seen I am picking up the missing for you in the night spring breezing in the yard full of moonlight.
[ترجمه گوگل]آیا دیده ای که در شبی که در حیاط پر از مهتاب می وزید، گمشده ها را برایت جمع می کنم
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال دیده ای که در بهار بهار که در حیاط پر از نور مهتاب، برایت تنگ شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Bob uses the van for picking up groceries.
[ترجمه گوگل]باب از ون برای چیدن مواد غذایی استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]باب از ماشین ون برای جمع آوری مواد غذایی استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She sat there sulking and picking the pills off her sweater.
[ترجمه گوگل]او آنجا نشسته بود و قرص های ژاکتش را جمع می کرد
[ترجمه ترگمان]او در آنجا نشست و قرص را از روی ژاکتش برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Anyone who starts picking fights is out at once.
[ترجمه گوگل]هرکسی که شروع به چیدن دعوا کند یکباره بیرون می رود
[ترجمه ترگمان]هر کسی که شروع کنه به دعوا کردن فورا تموم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دله دزدی (اسم)
cabbage, crib, picking, petty larceny, petit larceny

پس مانده (اسم)
excrement, tailing, residue, scum, refuse, picking, residuum, remainder, dreg, leftover, leavings

جیب بری (اسم)
picking

ناخنک زنی (صفت)
picking

تخصصی

[نساجی] پود گذاری - چیدن غوزه پنبه از گیاه - حلاجی کردن - زدودن مواد گیاهی از پارچه پشمی و فاستونی
[پلیمر] اکسیدزدایی یا اکسیدشویی

انگلیسی به انگلیسی

• choosing, selecting; stealing, pilfering

پیشنهاد کاربران

دندون ها رو تمیز کردن البته اگر با toothpick بیاد
نواختن گیتار ( ساز زهی ) با پیک ( مضرابpick )
برداشتن
باقی مانده
به معنی استفاده هم میده مثلا the expert told them to stop picking the mushrooms in the forest
انگشت کردن در بینی
Don’t pick your nose
دستبرد یا دزدی و خیلی چیزهای دیگر درباره ی این مورد
دستبرد
Picking the leaves from the plant to drying چیدن برگ های گیاهان برای خشک کردن
picking garbage
زباله گردی
چیدن

بپرس