picked

/ˈpɪkt//pɪkt/

معنی: پوست کنده، خار دار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده
معانی دیگر: (با دقت) انتخاب شده، منتخب، نخبه، دستچین، زبده، (از گیاه) کنده شده، چیده، (محلی) نوک تیز، سرتیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: carefully or specially chosen.

(2) تعریف: cleaned or prepared by picking.

جمله های نمونه

1. ahmad picked the lock and stole the jewelry
احمد قفل را دزدانه باز کرد و جواهرات را سرقت کرد.

2. children picked all of the bush's flowers
بچه ها همه ی گل های بته را کندند.

3. freshly picked lettuce
کاهویی که تازه برداشت شده است

4. he picked the stone up and hefted it
او سنگ را برداشت و سنگینی آن را سنجید.

5. he picked up a rock and was about to launch it
او سنگی را برداشت و می خواست آن را بیندازد.

6. he picked up all manner of more or less important information
او همه گونه اطلاعات کم و بیش مهم را کسب کرد.

7. he picked up the baby and cocooned it in a blanket
او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.

8. i picked up my sextant and shot two stars
زاویه یاب خود را برداشتم و دو ستاره را فرازیابی کردم.

9. i picked up the book and put it on the table
کتاب را برداشتم و آن را روی میز گذاشتم.

10. they picked him as the party's new leader
او را به عنوان رهبر جدید حزب برگزیدند.

11. they picked out officers on horseback as marks
آنها افسران اسب سوار را هدف قرار دادند.

12. a few picked men
چند مرد برگزیده

13. haven't you picked a name for your baby yet?
آیا هنوز اسمی برای نوزاد خود انتخاب نکرده اید؟

14. my mother picked the bread crumbs off the table
مادرم تکه های نان را از روی میز جمع کرد.

15. the priest picked the chicken bones clean
کشیش مرغ را خورد و فقط استخوان هایش را گذاشت.

16. there he picked up a beautiful wife and an excellent job
در آنجا یک همسر زیبا و یک شغل عالی به دست آورد.

17. a pocket flap picked by hand
در جیب که با دست حاشیه دوزی شده بود

18. the chicken was cruelly picked by the bigger roosters
خروس های بزرگتر ظالمانه جوجه را نوک زدند.

19. the drunken man was picked up by the police
پاسبانان مرد مست را گرفتند.

20. the eagle swooped and picked up the rabbit in its claws
عقاب چرخی زد و با چنگال خود خرگوش را ربود (بلند کرد).

21. with a knife he picked the cover off the hammer's handle
او با چاقو روکش دسته ی چکش را ور آورد.

22. bananas ripen after they are picked
موز پس از کنده شدن می رسد.

23. she discarded a jack and picked up an ace
او سرباز را انداخت و آس را برداشت.

24. he blustered and said, "you have picked my pocket!"
او هارت و پورت کرد و گفت ((شماها جیبم را زده اید!))

25. the lilt of the train as it picked up speed
آهنگ موزون قطار همراه با افزایش سرعت آن

26. every time we went to a restaurant, my father picked up the tab
هر بار که به رستوران می رفتیم پدرم صورتحساب را پرداخت می کرد.

27. when she retuned, she discovered that the maid had picked her own clothes and decamped
وقتی بازگشت دریافت که کلفت لباس های خود را برداشته و پا به فرار گذاشته است.

28. The girls were afraid of snakes and picked their way along with extreme caution.
[ترجمه گوگل]دختران از مار می ترسیدند و با احتیاط زیاد راه خود را انتخاب می کردند
[ترجمه ترگمان]دخترها از مارها می ترسید و با احتیاط به راه خود ادامه می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. She picked the best cake for herself.
[ترجمه گوگل]او بهترین کیک را برای خودش انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]بهترین کیک رو برای خودش انتخاب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He picked over the tomatoes, looking for the ripest ones.
[ترجمه گوگل]او گوجه فرنگی ها را چید و به دنبال رسیده ترین آنها بود
[ترجمه ترگمان]او گوجه فرنگی را برداشت و به دنبال the گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوست کنده (صفت)
aboveboard, picked

خاردار (صفت)
picked, acanthaceous, hispid, barbed, setaceous, thorny, horrent, acanthoid, glochidiate, barbate, thistly

نوک تیز (صفت)
picked, sharp, glochidiate, acuminate, taper, lanceolate, horned, subulate, acute, peaked, pungent, ogival

نوک دار (صفت)
picked, sharp, acuminate, pointed, pointy, rostral, cuspidate, headed, fastigiate

عمدی (صفت)
picked, aforethought, prepense, deliberate, intentional, purposeful, premeditated, designed

لخت (صفت)
picked, bare, naked, nude, lumpish, revealed

برگزیده (صفت)
favorite, picked, choice, selective, select, chosen

انتخاب شده (صفت)
picked

پاک کرده (صفت)
picked

کلنگ خورده (صفت)
picked

انگلیسی به انگلیسی

• chosen, selected

پیشنهاد کاربران

باز کردنِ قفل
مبلغ یعنی پول کشوریعنی ایران
خار دار
picked
خار دار ( مثل گل خار دار: کاکتوس 🌵 )
نوک تیز ( مثل سوزن 📌 نوک مداد ✏️ )

برداشت
برداشتن

بپرس