رسوندن به مقصد
Pick me up at the train station
برداشتن چیزی از زمین
اصطلاح عامیانه
دستگیری یا بازداشت کردن شخصی
... [مشاهده متن کامل]
همچنین می توان از آن برای توصیف پلیسی که فردی را بازداشت می کند استفاده کرد.
مثال؛
سلام خدمت دوستان و کاربران محترم،
Pick و pick up می توانند معادل های متعددی داشته باشند،
یکی از معانی pick up ، مطابق تعریف دیکشنری کمبریج، عبارت از :
to start something again after an interruption:
... [مشاهده متن کامل]
شروع مجدد پس از یک وقفه، توقف است.
در این مثال از همین دیکشنری می خوانیم:
Let's pick up where we left off yesterday.
یعنی:
بیایید از جایی که دیشب موندیم ( مثلاً دریک کتاب ) ، شروع کنیم.
یعنی شروع از جایی که موندیم.
درخواست من از عزیزان کاربر این است که لطفاً اگر دیسلایک ذیل یک کامنت می زنند، توضیح دهند تا ما هم یاد بگیریم و اصلاح شویم، در غیر اینصورت و دیسلایک زدن با یک نگاه، و یا چون معادل مد نظر ما نیست، سطح� هم آموزی� یا - collaborative learning - بین کاربران را پایین می آورد و باعث دلسردی کامنت گزاران می شود.
به عنوان مثال ذیل پست قبلی من برای همین واژه زیبا، ۷ تا دیسلایک خورده، ولی ده برابر همین قدر دیسلایک به ذوق من خورده!!!!😂😂
دوستان چرا تو ذوق من می زنید؟
با احترام مجدد
و البته عذرخواهی از ادخال سرور در قلوب کاربران، که احتمالا خوشایند بعضی ها نباشد.
Wishing you all the best with your endovers.
Pick و pick up می توانند معادل های متعددی داشته باشند،
یکی از معانی pick up ، مطابق تعریف دیکشنری کمبریج، عبارت از :
... [مشاهده متن کامل]
شروع مجدد پس از یک وقفه، توقف است.
در این مثال از همین دیکشنری می خوانیم:
یعنی:
بیایید از جایی که دیشب موندیم ( مثلاً دریک کتاب ) ، شروع کنیم.
یعنی شروع از جایی که موندیم.
درخواست من از عزیزان کاربر این است که لطفاً اگر دیسلایک ذیل یک کامنت می زنند، توضیح دهند تا ما هم یاد بگیریم و اصلاح شویم، در غیر اینصورت و دیسلایک زدن با یک نگاه، و یا چون معادل مد نظر ما نیست، سطح� هم آموزی� یا - collaborative learning - بین کاربران را پایین می آورد و باعث دلسردی کامنت گزاران می شود.
به عنوان مثال ذیل پست قبلی من برای همین واژه زیبا، ۷ تا دیسلایک خورده، ولی ده برابر همین قدر دیسلایک به ذوق من خورده!!!!😂😂
دوستان چرا تو ذوق من می زنید؟
با احترام مجدد
و البته عذرخواهی از ادخال سرور در قلوب کاربران، که احتمالا خوشایند بعضی ها نباشد.
... [مشاهده متن کامل]
دوستان واقعا فریزال ورب ها مبحث سنگینی ان و خیلی هم کاربردی
۱. برداشتن: انجام عمل برداشتن یا برداشتن چیزی از یک مکان و جابجا کردن آن.
۲. برگرفتن: استفاده از فرصت یا امکانی که پدیدار می شود؛ به طور مثال، از زمان یا ایده ای برای کار بهره مند شدن.
۳. پیشرفت کردن: ادامه دادن یا افزایش یک فعالیت یا پروژه؛ به طور مثال، بهبود یا رشد در کار یا مهارتی.
... [مشاهده متن کامل]
۴. برگرفتن از جایی: گرفتن یا دریافت چیزی از یک مکان خاص؛ به طور مثال، دریافت محصولات یا سفارشات از یک مرکز توزیع.
۲. برگرفتن: استفاده از فرصت یا امکانی که پدیدار می شود؛ به طور مثال، از زمان یا ایده ای برای کار بهره مند شدن.
۳. پیشرفت کردن: ادامه دادن یا افزایش یک فعالیت یا پروژه؛ به طور مثال، بهبود یا رشد در کار یا مهارتی.
... [مشاهده متن کامل]
۴. برگرفتن از جایی: گرفتن یا دریافت چیزی از یک مکان خاص؛ به طور مثال، دریافت محصولات یا سفارشات از یک مرکز توزیع.
یاد گرفتن - به دست اوردن
فراهم کردن
سوار کردن
my dad picked me up in his car.
تحویل سفارش به مشتری
شناسایی کردن و تشخیص دادن
pick up the heart beat ضربان قلب را شناسایی کردن
and show it on screen و روی صفحه ضربان قلب را نشان دادن
pick up the heart beat ضربان قلب را شناسایی کردن
and show it on screen و روی صفحه ضربان قلب را نشان دادن
فکر کردن
◾ برداشتن
He picked up a long pipe which was covered with coins
◾ سوار کردن
I shall pick you up in the car this evening
◾ یاد گرفتن ، آموختن
I picked up a lot of English while I was in England
◾ سوار کردن
◾ یاد گرفتن ، آموختن
اعمال شدن
"ادامه میدیم از جایی که مونده بودیم - از سر می گیریم دنباله بحث مان را از. . . . "
Let's pick up where we left off yesterday
از جایی که دیشب بحث رو نصفه گذاشتیم ادامه میدیم
سعید امدادی
عاشق کلمه
09127772125
از جایی که دیشب بحث رو نصفه گذاشتیم ادامه میدیم
سعید امدادی
عاشق کلمه
09127772125
1. کسی یا چیزی را بلند کردن، یا حرکت دادن، برداشتن تلفن، حساب کردن پول رستوران و اینها، مرتب کردن اتاق یا خانه، چیزی را مرتب چیدن
2. رفتن دنبال کسی و سوار کردنش، کسی را به قطار، اتوبوس و غیره رساندن، دستگیر کردن کسی،
... [مشاهده متن کامل]
3. سر صحبت را با کسی باز کردن به منظور برقراری رابطه جنسی
4. برگشتن سر موضوعی برای به چالش کشیدن یا انتقاد از آن
5. به کسی روحیه و انرژی دادن
6. دوباره سرپا شدن بعد از سقوط
7. چیزی که جای دیگری افتاده را برداشتن و جمع آوری کردن
8. به دست آوردن یا یاد گرفتن چیزی خصوصاً به روش مرسوم
9. بهتر شدن، ارتقا یافتن، قویتر شدن
10. حواس را برای چیزی جمع کردن، گوش به زنگ شدن، پیدا کردن جاده یا مسیر خاصی
11. چیزی را از سر گرفتن، اشاره کردن یا توسعه دادن چیزی که قبلاً به آن اشاره شده
2. رفتن دنبال کسی و سوار کردنش، کسی را به قطار، اتوبوس و غیره رساندن، دستگیر کردن کسی،
... [مشاهده متن کامل]
3. سر صحبت را با کسی باز کردن به منظور برقراری رابطه جنسی
4. برگشتن سر موضوعی برای به چالش کشیدن یا انتقاد از آن
5. به کسی روحیه و انرژی دادن
6. دوباره سرپا شدن بعد از سقوط
7. چیزی که جای دیگری افتاده را برداشتن و جمع آوری کردن
8. به دست آوردن یا یاد گرفتن چیزی خصوصاً به روش مرسوم
9. بهتر شدن، ارتقا یافتن، قویتر شدن
10. حواس را برای چیزی جمع کردن، گوش به زنگ شدن، پیدا کردن جاده یا مسیر خاصی
11. چیزی را از سر گرفتن، اشاره کردن یا توسعه دادن چیزی که قبلاً به آن اشاره شده
۱ یاد گرفتن
Bob picks up language quickly
۲ برداشتن
Pick up the pen you dropped
۳ خریدن
I'll pick up some burritos on my way home
۴ تمیز کردن
Let's pick up the bedroom before the guess arrive
... [مشاهده متن کامل]
۵ ینفر رو برداشتن ( رسوندنش تا جایی _ مخشو زدن )
I'll pick you up at seven for our meeting
Pick up lines
۲ برداشتن
۳ خریدن
۴ تمیز کردن
... [مشاهده متن کامل]
۵ ینفر رو برداشتن ( رسوندنش تا جایی _ مخشو زدن )
pick up: برداشتن
pick: چیدن، برداشتن
pick: چیدن، برداشتن
معنی گیر آورردن یا خریدن هم میده
۴ تا از مهم ترین معانیش که توی مکالمات زیاد میبینید:
۱. برداشتن ( بلند کردن )
۲. جواب دادن تلفن ( همون برداشتن تلفن وقتی زنگ میخوره )
۳. برداشتن شخصی از یک محل ( سوار کردن )
۴. متوجه شدن و فهمیدن ( برداشت کردن مطلبی )
... [مشاهده متن کامل]
پس همونطور که میشه فهمید معنیش "برداشتن" هست که شامل انواع برداشتن ها میشه
۱. برداشتن ( بلند کردن )
۲. جواب دادن تلفن ( همون برداشتن تلفن وقتی زنگ میخوره )
۳. برداشتن شخصی از یک محل ( سوار کردن )
۴. متوجه شدن و فهمیدن ( برداشت کردن مطلبی )
... [مشاهده متن کامل]
پس همونطور که میشه فهمید معنیش "برداشتن" هست که شامل انواع برداشتن ها میشه
به معنای آوردن _ گرفتن _ دریافت کردن
به معنای فهمیدن هم هست
• دریافت یا خرید چیزی در حالی که شما در حال رفتن به جایی یا انجام کاری هستید
به معنی یاد گرفتن یا فهمیدن هم هست
The library definitely makes use of new technologies. You'll pick it up easily
به معنی متوجه شدن صداهای فروصوت
افزایش یافتن
Pick up something برداشتن
Pick up someone دنبال شخصی رفتن
You have to pick her up at the party
باید بری دنبالش از مهمونی بیاریش
You should be picking up your clothes
تو باید لباساتو برداری ( الان چون استمرار داره )
Pick up someone دنبال شخصی رفتن
باید بری دنبالش از مهمونی بیاریش
تو باید لباساتو برداری ( الان چون استمرار داره )
1 -
pick something up
to learn a new skill or language by practising it rather than being taught it
یادگیری یک مهارت یا زبان جدید با تمرین کردن آن به جای آموزش آن.
Don't bother with the computer manual - you'll pick it up as you go along.
... [مشاهده متن کامل]
When you live in a country you soon pick up the language.
2 -
to win or get a prize or something that gives you an advantage, such as votes or support
برنده شدن یا دریافت جایزه یا چیزی که به فرد مزیتی می دهد، مانند رای یا حمایت
The People's Front expect to pick up a lot more votes in this year's elections.
3 -
( NOTICE )
to notice and react to something
متوجه شدن و واکنش نشان دادن به چیزی
Police dogs picked up the scent of the two men from clothes they had left behind.
4 -
( ILLNESS )
to catch an illness from someone or something, caused by bacteria or a virus
ابتلا به بیماری از کسی یا چیزی، به دلیل باکتری یا ویروس
He picked up malaria when he was visiting the country on business.
5 -
to start something again after an interruption
شروع کردن دوباره کاری پس از یک وقفه
The author picks the same theme up again on page ten.
pick up where someone left off /Let's pick up where we left off yesterday.
6 -
pick someone up
UK/ informal
( of the police ) to stop someone and take them to a police station in order to be questioned or arrested
( پلیس ) کسی را بازداشت و به کلانتری بردن تا بازجویی یا دستگیر شود.
be picked up for/ He was picked up by the police for drug dealing.
The police picked her up just outside Canterbury.
7 -
pick up ( something )
to increase or improve
افزایش یافتن یا ارتقاء دادن
The truck picked up speed slowly.
The wind always picks up in the evening.
The number of applicants will pick up during the autumn.
His spirits picked up when he got the good news.
Her career only began to pick up when she was in her forties.
8 -
to answer the phone
پاسخ دادن به تلفن
I tried his home number but he didn't pick up.
9 -
to tidy a room
مرتب کردن یک اتاق
I picked up, but I didn't vacuum.
Pick up your room - you'd think a pig lived here!
10 -
pick up someone
to meet someone for the first time and begin having a romantic relationship
غیر رسمی/ برای اولین بار با کسی ملاقات و یک رابطه عاشقانه را شروع کردن
یادگیری یک مهارت یا زبان جدید با تمرین کردن آن به جای آموزش آن.
... [مشاهده متن کامل]
2 -
برنده شدن یا دریافت جایزه یا چیزی که به فرد مزیتی می دهد، مانند رای یا حمایت
3 -
متوجه شدن و واکنش نشان دادن به چیزی
4 -
ابتلا به بیماری از کسی یا چیزی، به دلیل باکتری یا ویروس
5 -
شروع کردن دوباره کاری پس از یک وقفه
6 -
( پلیس ) کسی را بازداشت و به کلانتری بردن تا بازجویی یا دستگیر شود.
7 -
افزایش یافتن یا ارتقاء دادن
8 -
پاسخ دادن به تلفن
9 -
مرتب کردن یک اتاق
10 -
غیر رسمی/ برای اولین بار با کسی ملاقات و یک رابطه عاشقانه را شروع کردن
1. گرفتن و بلند کردن یا حرکت دادن چیزی یا کسی
- تلفن را جواب دادن
- صورتحساب را حساب کردن ( به ویژه زمانی که چندین نفر در هزینه مشارکت دارند. ) ( کاربرد غیررسمی )
- جمع و جور کردن ( اتاق، میز، خانه و. . . )
... [مشاهده متن کامل]
- هر چیزی را سر جای خود قرار دادن
2. رفتن به دنبال کسی و او را سوار کردن
- سوار کردن
- بازداشت کردن ( کاربرد غیررسمی )
3. بلند کردن ( دختر، کاربرد غیررسمی )
4. برگشتن به موضوعی ( به منظور انتقاد، شکایت و . . . )
5. سر شوق آوردن
6. بلند شدن پس از زمین خوردن
7. برداشتن چیزی که جا گذاشته شده
8. فرا گرفتن، یادگرفتن چیزی به صورت غیررسمی
9. مبتلا به مریضی یا ویروس و میکروب شدن
10. بهتر شدن؛ قوی شدن؛ شدید شدن
11. از سر گرفتن کار ( از جایی که دفعۀ قبل رها شده ) ؛ برگشتن به موضوعی که قبلاً مطرح شده
12. برجسته بودن، برجسته کردن ( وقتی لباس یا یک اکسسوری خاص رنگ را در پوشش یا استایل برجسته می کند )
13. دریافت کردن سیگنال توسط وسایل الکترونیکی
14. پی بردن و آگاه شدن ( از جو، شرایط، موضوع و . . . )
15. جاده را گرفتن و حرکت کردن
- تلفن را جواب دادن
- صورتحساب را حساب کردن ( به ویژه زمانی که چندین نفر در هزینه مشارکت دارند. ) ( کاربرد غیررسمی )
- جمع و جور کردن ( اتاق، میز، خانه و. . . )
... [مشاهده متن کامل]
- هر چیزی را سر جای خود قرار دادن
2. رفتن به دنبال کسی و او را سوار کردن
- سوار کردن
- بازداشت کردن ( کاربرد غیررسمی )
3. بلند کردن ( دختر، کاربرد غیررسمی )
4. برگشتن به موضوعی ( به منظور انتقاد، شکایت و . . . )
5. سر شوق آوردن
6. بلند شدن پس از زمین خوردن
7. برداشتن چیزی که جا گذاشته شده
8. فرا گرفتن، یادگرفتن چیزی به صورت غیررسمی
9. مبتلا به مریضی یا ویروس و میکروب شدن
10. بهتر شدن؛ قوی شدن؛ شدید شدن
11. از سر گرفتن کار ( از جایی که دفعۀ قبل رها شده ) ؛ برگشتن به موضوعی که قبلاً مطرح شده
12. برجسته بودن، برجسته کردن ( وقتی لباس یا یک اکسسوری خاص رنگ را در پوشش یا استایل برجسته می کند )
13. دریافت کردن سیگنال توسط وسایل الکترونیکی
14. پی بردن و آگاه شدن ( از جو، شرایط، موضوع و . . . )
15. جاده را گرفتن و حرکت کردن
خانم سمانه کاملا درست فرمودند.
متاسفانه بعضی ها که تعدادشان هم کم نیست با اندک سواد انگلیسی اومدن اینجا مهمونی.
خب بیسواد، اگر سوادت در حد چنتا معنی پیش پا افتاده و بیسیک هست و توان درک دفنیشن لغات از دیکشنری های انگلیسی رو نداری، یا از دیگران بپرس یا نظر نده.
... [مشاهده متن کامل]
البته مسئولین آبادیس هم مقصر هستند. سایت باید طوری طراحی بشه که اگر کسی دیس لایک می کنه باید توضیح قانع کننده و علمی بابتش داشته باشه.
متاسفانه بعضی ها که تعدادشان هم کم نیست با اندک سواد انگلیسی اومدن اینجا مهمونی.
خب بیسواد، اگر سوادت در حد چنتا معنی پیش پا افتاده و بیسیک هست و توان درک دفنیشن لغات از دیکشنری های انگلیسی رو نداری، یا از دیگران بپرس یا نظر نده.
... [مشاهده متن کامل]
البته مسئولین آبادیس هم مقصر هستند. سایت باید طوری طراحی بشه که اگر کسی دیس لایک می کنه باید توضیح قانع کننده و علمی بابتش داشته باشه.
یه معنی دیگه که بنظرم دوستان شاید باهاش مواجه نشدن میتونه معنیِ"برداشتنِ pick up" در قالب مفاهمیم و کاربردهایی مثل "تقلید کردن و پیروی کردن از الگوی خاص یا شرایط خاص" باشه و یا حتی = "دنباله چیزی را گرفتن به همان شکل"
... [مشاهده متن کامل]
به مثال زیر دقت کنید:
The entry of the latter element picks up the first part's exit dimension.
یعنی ورودی قطعه دوم، ابعاد خروجی قطعه اول رو بر می داره ( یعنی دقیقاً همون ابعاد خروجی بخش اول رو در ورودی بخش دوم می بینیم؛ به عبارتی الگوی یکسانی را دنبال می کند، از شرایط خروجی قطعه اول پیروی می کند، دنباله خروجی قطعه اول است و امثالهم )
... [مشاهده متن کامل]
به مثال زیر دقت کنید:
یعنی ورودی قطعه دوم، ابعاد خروجی قطعه اول رو بر می داره ( یعنی دقیقاً همون ابعاد خروجی بخش اول رو در ورودی بخش دوم می بینیم؛ به عبارتی الگوی یکسانی را دنبال می کند، از شرایط خروجی قطعه اول پیروی می کند، دنباله خروجی قطعه اول است و امثالهم )
مرتب کردن
به معنی متحمل شدن، شامل حال شدن هم هست مثلا👇🏼
Younger people are picking up* the bill through higher taxes*
جوانان صورت حساب هایی با مالیات های بیشتر، متحمل خواهند شد.
جوانان صورت حساب هایی با مالیات های بیشتر، متحمل خواهند شد.
یعنی من موندم چرا یسری ها پاسخ درست رو dislike میکنند ، آقا خب دلیلش رو بگو چرا دیسلایک کردی ، بنویس فلانی جوابت به این دلیل اشتباه
آیا دیکشنری رو چک کردی؟معنی هغتم این فریزال ورب طبق دیکشنری learning هست .
to learn something by watching or listening to other people
آیا دیکشنری رو چک کردی؟معنی هغتم این فریزال ورب طبق دیکشنری learning هست .
برداشتن
رفتن و آوردن
یاد گرفتن
رفتن و آوردن
یاد گرفتن
پشت خط بودن، اشغال بودن تلفن
از سر گرفتن، ادامه یافتن ( به ویژه در رابطه با مذاکرات میان کشورها )
فرهنگ معاصر هزاره
فرهنگ معاصر هزاره
دریافتن نکته ( ریز و نامحسوس ) چیزی
چیدن میوه همون pick میشه
pick up برای برداشتن از روی زمینه و در اصل بلند کردن از روی زمین ولی برای میوه چیدن از روی درخت بکار نمیره
pick up برای برداشتن از روی زمینه و در اصل بلند کردن از روی زمین ولی برای میوه چیدن از روی درخت بکار نمیره
سگمنت خودرو - بزرگتر از وانت
وابسته به محتوای جمله، می تونه معنای مختلفی بده. چند مورد از معنا های معمول این فعل مرکب شامل:
( A )
Sales have picked up
اینجا به معنای بهبود یافتن
( B )
The wind picked up
اینجا به معنای شدیدتر شدن یا تند تر شدن
... [مشاهده متن کامل]
( C )
She picked me up
اینجا به معنای کسی را سوار ماشین کردن
( D )
This radio can't pick up the world service
اینجا به معنای دریافت کردن یک سیگنال
( E )
You can also pick up an illness or bad habit
اینجا به معنای دچار شدن یا فراگرفتن
اینجا به معنای بهبود یافتن
اینجا به معنای شدیدتر شدن یا تند تر شدن
... [مشاهده متن کامل]
اینجا به معنای کسی را سوار ماشین کردن
اینجا به معنای دریافت کردن یک سیگنال
اینجا به معنای دچار شدن یا فراگرفتن
تحویل گرفتن، برداشتن
یه معنی اصطلاحی هم داره یعنی احساس بهتر کردن. What you need is something that will pick you up
شدت گرفتن، افزایش یافتن، رونق گرفتن ( intransitive - ناگذرا )
- . The wind was picking up
باد داشت شدت می گرفت.
- . Business picked up
کار رونق گرفت.
باد داشت شدت می گرفت.
کار رونق گرفت.
کاربر غلامرضا ثمری،
pick up به معنی سوار کردن و بردن است.
در دیکشنری Longman آمده: to let someone into your car, boat etc and take them somewhere.
I`ll pick you up at the station.
I`ll pick you up at 5 o`clock
pick up به معنی سوار کردن و بردن است.
در دیکشنری Longman آمده: to let someone into your car, boat etc and take them somewhere.
کاربرد pick up با اشخاص و گاها اشیاء بیشتر به این معنی که فردی بره و شخصی یا چیزی رو سوار کنه یا بیاره. منظورم رو با مثال مطرح شده در بالا می رسانم:
Pick up the kids today
به این معنی که امروز برو و بچه ها رو سوار کن وبیار ( مثلا از مدرسه ) , نه اینکه بچه ها رو سوار کن و ببر.
... [مشاهده متن کامل]
آوردن یک بسته از جایی, رفتن و سوار کردن شخصی از فرودگاه , مثال هایی برای کاربرد این کلمه است.
به این معنی که امروز برو و بچه ها رو سوار کن وبیار ( مثلا از مدرسه ) , نه اینکه بچه ها رو سوار کن و ببر.
... [مشاهده متن کامل]
آوردن یک بسته از جایی, رفتن و سوار کردن شخصی از فرودگاه , مثال هایی برای کاربرد این کلمه است.
جمع اوری کردن
رد چیزی رو گرفتن
شاید در معنای بلند کردن به معنی تور زدن هم معنی دهد:
She is an out - of - work girl making ends meet by picking up men.
او یک دختر بیکار است که با بلند کردن ( تور زدن ) مردان درآمد بخور و نمیری دارد.
او یک دختر بیکار است که با بلند کردن ( تور زدن ) مردان درآمد بخور و نمیری دارد.
ممکنه بتونم یه خورده از زبونشون رو یاد بگیرم.
برداشتن چیزی از روی زمین
برداشتن کسی از فرودگاه
سوار کردن یا نصب تجهیز
to pick up low
پایین نصب کردن
پایین نصب کردن
1. برداشتن
2. چیدن
2. چیدن
برداشتن
تحویل گرفتن
Did you pick up the car from the repair shop
تحویل گرفتن
( خرده فروشی ) جورچینی ( سفارش اینترنتی توسط کارمند فروشگاه ( جورچین )
سوا یا جدا کردن میوه
پرداخت دستمزد هنرپیشه ها
they picked up my option
یاد گرفتن بدون تلاش
برداشتن
سوار کردن
یاد گرفتن
سوار کردن
یاد گرفتن
جمع کردن
مترادف انگلیسی: collect
مترادف انگلیسی: collect
به معنی خریدن هم معنی میده
I picked up a newspaper on the way home
گرفتن بیماری یا عفونت.
I've picked up some kind of flu bug
یه نوع انفلوانزا گرفته ام.
she picked up a bad cold during the weekend
آخر هفته بدجور سرما خورد.
یه نوع انفلوانزا گرفته ام.
آخر هفته بدجور سرما خورد.
1. تحویل گرفتن [مطلب]، متوجه شدن:
He may have picked up something you missed or vice versa.
او ممکن است مطلبی را که شما از قلم انداخته اید، متوجه شده باشد یا برعکس .
- - - - -
2. برداشتن [شئ]:
He picked up frozen meat from fridge.
او گوشت منجمد را از یخچال برداشت.
او ممکن است مطلبی را که شما از قلم انداخته اید، متوجه شده باشد یا برعکس .
- - - - -
2. برداشتن [شئ]:
او گوشت منجمد را از یخچال برداشت.
( شکار پرنده ) آوردن پرنده توسط سگ آموزش دیده نزد شکارچی
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن:
●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه
یا مثلا:
● دوباره شروع کردن ( از محل یل نقطه ای که قبلا ادنجا بازایستادی )
● در مورد" باد" اگر این فعل به کار رفت به معنی "شدیدتر شدن" باد هستش
● کاری یا چیزی دست آدم اومدن ( یعنی با تمرین و تکرار یاد بگیری نه با آموزش صرف ) ، مثلا:
When you live in a country you soon pick up the language.
وقتی تو یه کشور زندگی کنی، زبونش دستت میاد ( یاد میگیری کم کم خودت )
●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه
یا مثلا:
● دوباره شروع کردن ( از محل یل نقطه ای که قبلا ادنجا بازایستادی )
● در مورد" باد" اگر این فعل به کار رفت به معنی "شدیدتر شدن" باد هستش
● کاری یا چیزی دست آدم اومدن ( یعنی با تمرین و تکرار یاد بگیری نه با آموزش صرف ) ، مثلا:
وقتی تو یه کشور زندگی کنی، زبونش دستت میاد ( یاد میگیری کم کم خودت )
تحویل گرفتن یا عهده گرفتن
Ukranian pilots arrive in Poland to pick up donated fighter jets
خلبانهای اکراینی وارد لهستان شدند تا تحویل بگیرن جت های جنگنده اهدایی رو
خلبانهای اکراینی وارد لهستان شدند تا تحویل بگیرن جت های جنگنده اهدایی رو
بلند کردن
با قلاب گرفتن یا بلند کردن
چیدن میوه هم معنی میده
بازی تدارکاتی - بازی دست گرمی
یاد گرفتن هم معنی میده
خریدن یا برداشتن چیزی در هنگام رفتن به جایی یا انجام کاری🌷❤️
I picked up some milk from the supermarket while i was running home . 🏘️
من امروز به کمکت احتیاج دارم که بچه ها رو ببری و برسونی
بهتر شدن، بهبود یافتن
اموختن, فرا گرفتن ( یک مهارت )
یاد گرفتن هم معنی میده
۱. برداشتن
۲. اگر با اسم شخصی بیاد میشه بردن و رسوندن کسی
( Pick somebody up )
۲. اگر با اسم شخصی بیاد میشه بردن و رسوندن کسی
سوار کردن
برداشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨١)