pick oneself up

انگلیسی به انگلیسی

• rise, stand up on one's legs

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
خود را جمع وجور کردن / از نو بلند شدن / دوباره سرپا شدن
در زبان محاوره ای:
خودتو جمع کردی، دوباره بلند شدی، از نو شروع کردی، از زمین بلند شدی
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( انگیزشی – شخصی ) :
اشاره به لحظه ای که فرد بعد از شکست، ناامیدی یا سختی، خودش را جمع می کند و دوباره تلاش می کند
مثال: After losing his job, he picked himself up and started a new business.
بعد از اینکه کارشو از دست داد، خودش رو جمع کرد و یه کسب وکار جدید راه انداخت.
2. ( روانی – احساسی ) :
برای توصیف بازسازی روحیه یا انگیزه پس از ضربه ی عاطفی یا بحران
مثال: It took her weeks to pick herself up after the breakup.
هفته ها طول کشید تا بعد از جدایی خودش رو جمع وجور کنه.
3. ( محاوره ای – تصویری ) :
گاهی به صورت استعاره از بلند شدن فیزیکی بعد از زمین خوردن، با بار نمادین �دوباره ایستادن�
مثال: He fell hard, but picked himself up and kept going.
سخت زمین خورد، ولی خودش رو جمع کرد و ادامه داد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
recover – bounce back – get back on one’s feet – pull oneself together – rise again – start over

بلندشدن - پا شدن
خود را جمع وجور کردن
سرزنده شدن، سرحال شدن
Liven up
بلند شدن بعد از یک شکست