pick off


1- کندن، ور آوردن، ور آمدن 2- (با دقت) هدف گیری کردن، (با تیر) زدن، برداشتنی

جمله های نمونه

1. It took him quite some time to pick off the burs that had stuck to his coat.
[ترجمه گوگل]مدتی طول کشید تا فرزهایی را که به کتش چسبیده بود بردارد
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا the را که به کتش چسبیده بود بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't pick off any of these flowers.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این گل ها را نچینید
[ترجمه ترگمان] هیچکدوم از این گل ها رو انتخاب نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is relatively easy for newcomers to pick off the most lucrative business and ignore the rest.
[ترجمه گوگل]برای تازه واردان نسبتا آسان است که سودآورترین تجارت را انتخاب کنند و بقیه را نادیده بگیرند
[ترجمه ترگمان]برای تازه واردان نسبتا آسان است که سودمندترین مشاغل را بردارند و بقیه را نادیده بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Pick off all the dead leaves.
[ترجمه گوگل]تمام برگ های مرده را بردارید
[ترجمه ترگمان] همه برگ های مرده رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Pick off just the first flush of flowers from the ever-bearing kinds.
[ترجمه گوگل]فقط اولین خیط و پیت کردن گل ها را از انواع همیشه بارور انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]تنها اولین فلاش گل ها را از انواع ever بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pick off all affected or deteriorating leaves, and if necessary, spray with an appropriate fungicide such as Benlate.
[ترجمه گوگل]تمام برگ های آسیب دیده یا در حال تخریب را بردارید و در صورت لزوم با قارچ کش مناسب مانند بنلات اسپری کنید
[ترجمه ترگمان]تمامی برگ های آسیب دیده یا رو به زوال را بردارید، و در صورت نیاز به اسپری با یک قارچ کش مناسب مانند as اسپری بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You should not pick off any of the flowers.
[ترجمه گوگل]شما نباید هیچ یک از گل ها را بچینید
[ترجمه ترگمان] نباید هیچ کدوم از گل ها رو انتخاب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let me pick off the dust on your coat.
[ترجمه گوگل]بگذار گرد و غبار روی کتت را پاک کنم
[ترجمه ترگمان] بذار the رو بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You can even pick off enemies from a distance with a scope rifle.
[ترجمه گوگل]شما حتی می توانید دشمنان را از راه دور با تفنگ اسکوپ جدا کنید
[ترجمه ترگمان]شما حتی می توانید دشمنان را از فاصله دور با یک تفنگ سبک انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Which have remedial myopia? Help me glasses pick off!
[ترجمه گوگل]کدام نزدیک بینی درمانی دارند؟ کمک کن عینک را بردارم!
[ترجمه ترگمان]که نزدیک بین بود؟ ! کمک کن عینک رو بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pick off all the apples on the tree.
[ترجمه گوگل]تمام سیب های درخت را بردارید
[ترجمه ترگمان]همه سیب های روی درخت را انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pick off the snake man ! Get on him ! Rattle his cage!
[ترجمه گوگل]مرد مار را بردارید! سوارش شو! قفسش را صدا کن!
[ترجمه ترگمان]! اون مار رو بردار! بزنش تکانم بده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 'If I durst,'said the captain,'I'd stop and pick off another man. '
[ترجمه گوگل]کاپیتان گفت: "اگر جرأت داشته باشم، می ایستم و مرد دیگری را انتخاب می کنم " '
[ترجمه ترگمان]فرمانده گفت: اگر جرات نمی کردم، دست از یک مرد دیگر بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Result operation fails, zhang San by wrong pick off lienal, advocate knife doctor is dismissed.
[ترجمه گوگل]نتیجه عملیات با شکست مواجه شد، ژانگ سان با انتخاب اشتباه لینال، دکتر چاقوی مدافع اخراج شد
[ترجمه ترگمان]عملیات نتیجه شکست خورد، zhang سن با انتخاب نادرست off، پزشک مدافع چاقو را مرخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can't I just pick off one of the little sick ones?
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانم یکی از بیماران کوچک را انتخاب کنم؟
[ترجمه ترگمان]نمی تونم یکی از اون کوچولوها رو بردارم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pluck, remove; destroy one after the other

پیشنهاد کاربران

To shoot and kill/hit someone or sth
The sniper was able to pick off the enemy soldiers one by one
- 2
To remove or take off something
She carefully picked off the loose threads on the sweater one by one
...
[مشاهده متن کامل]

With a knife he picked the cover off the hamer s handle
- 3
To choose or select specific items or people from a larger group or set
The recruiters were able to pick off the best candidates from the large pool of candidates

To remove or pluck something from a larger group or collection, usually one by one.
حذف کردن یا چیدن چیزی از یک گروه یا مجموعه بزرگتر، معمولاً یکی یکی.
مثال؛
“I need to pick off the dead leaves from this plant. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about sports, someone might mention, “The outfielder was able to pick off the runner attempting to steal a base. ”
A person describing their shopping experience might say, “I was able to pick off some great deals at the clearance sale. ”

Pick off
حمله کردن
هدفگیری دقیق
برداشتن
باتیر زدن
انتخاب کردن
کندن
ورامدن
( با/ پس از انتخاب کردن ) حذف کردن
حمله کردن

بپرس