physique

/fəˈziːk//fɪˈziːk/

معنی: ترکیب، ساختمان بدن، هیئت، هیکل، سازمان بدن
معانی دیگر: جثه، قد و قواره، بدن، پیکر، وضع جغرافیایی، بنیه، رمق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the overall structure, proportions, muscular development, and appearance of the human body.
مترادف: build, frame
مشابه: body, constitution, figure, form, shape

- a man with a compact physique
[ترجمه گوگل] مردی با هیکل جمع و جور
[ترجمه ترگمان] مردی با هیکل تنومند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the physique of the alps makes crossing them difficult
وضع جغرافیایی کوه های آلپ عبور را مشکل می کند.

2. a muscular physique
هیکل عضلانی

3. a woman of slender physique and intelligence
یک زن باریک اندام و باهوش

4. She didn't have the physique to be a dancer.
[ترجمه گوگل]او هیکلی برای رقصیدن نداشت
[ترجمه ترگمان]اون بچه نداشت که یه رقاص باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has the physique and energy of a man half his age.
[ترجمه گوگل]او هیکل و انرژی یک مرد نصف سن خود را دارد
[ترجمه ترگمان]او نیمی از عمر خود را دارد و نیمی از عمر خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She doesn't have the physique for a dancer.
[ترجمه گوگل]او هیکل یک رقصنده را ندارد
[ترجمه ترگمان]اون برای یه رقاص هیکل نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has the physique of a rugby player.
[ترجمه گوگل]او فیزیک یک راگبی را دارد
[ترجمه ترگمان]او هیکل یک بازیکن راگبی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is magnificent in physique.
[ترجمه گوگل]او از نظر بدنی باشکوه است
[ترجمه ترگمان] اون با هیکل physique
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He doesn't have the physique for such heavy work.
[ترجمه گوگل]او هیکلی برای چنین کارهای سنگینی ندارد
[ترجمه ترگمان]اون هیکل خوبی برای این کار سنگین نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The athlete has a powerful physique.
[ترجمه گوگل]ورزشکار فیزیک قدرتمندی دارد
[ترجمه ترگمان]ورزش کار هیکل قوی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His physique was honed to perfection.
[ترجمه گوگل]هیکل او به کمال رسیده بود
[ترجمه ترگمان]اندامش به حد کمال رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has the dancer's finely proportioned physique.
[ترجمه گوگل]او هیکل متناسب رقصنده را دارد
[ترجمه ترگمان]او اندام متناسب و اندام dancer دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She doesn't have the physique to be a dancer.
[ترجمه گوگل]او هیکلی برای رقصیدن ندارد
[ترجمه ترگمان]اون نقش یه رقاص رو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Finally, you can show off your prefect physique playing beach volleyball.
[ترجمه گوگل]در نهایت، می توانید هیکل خود را در بازی والیبال ساحلی نشان دهید
[ترجمه ترگمان]در آخر، تو می تونی والیبال ساحلی رو نشون بدی که داره والیبال ساحلی بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

ساختمان بدن (اسم)
anatomy, physique

هیئت (اسم)
format, commission, physique, corps, astronomy, configuration, hue, attitude, panel, staff

هیکل (اسم)
person, physique, gink, statue, fan, temple, habitus

سازمان بدن (اسم)
physique

انگلیسی به انگلیسی

• structure of the body, form, build
someone's physique is the shape and size of their body.

پیشنهاد کاربران

هیکل. بدن. جثه
مثال:
his athletic physique
هیکل و جثه ی ورزشی و خوش بنیه او
جثه، بدن ( از لحاظ ترکیب و ماهیچه )
the condition of body
هیکل

بپرس