physiognomy

/ˌfɪzɪˈɒnəmi//ˌfɪzɪˈɒnəmi/

معنی: فراست، سیما، منظر، صورت، چهره، قیافه شناسی، سیما شناسی
معانی دیگر: قیافه، ویژگی های جغرافیایی، ظاهر، برونه، (داوری شخصیت و ویژگی های فکری از روی قیافه و ساختمان بدنی) سیما سنجی، قیافه سنجی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: physiognomies
مشتقات: physiognomic (adj.), physiognomist (n.)
(1) تعریف: the facial or surface features of a person or other living creature.
مترادف: face, features
مشابه: aspect, countenance, expression, feature, profile

(2) تعریف: the practice of interpreting or judging character from such surface features, esp. facial ones.
مشابه: phrenology

جمله های نمونه

1. mongolian physiognomy
قیافه ی مغولی

2. the mountainous physiognomy of kurdestan
ویژگیهای کوهستانی کردستان

3. He was fascinated by her physiognomy — the prominent nose, brooding eyes and thick hair.
[ترجمه گوگل]او مجذوب قیافه ی او بود - بینی برجسته، چشمان پرپشت و موهای پرپشت
[ترجمه ترگمان]از قیافه و بینی برجسته و چشمان متفکر و موهای پرپشت او خوشش آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We have become expert in the physiognomy of pleasure, the nodes to press, the points to massage.
[ترجمه گوگل]ما در چهره شناسی لذت، گره ها برای فشار دادن، نقاط برای ماساژ متخصص شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در قیافه لذت، گره ها برای پرس و جو، نقطه ماساژ، متخصص شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Chris's physiognomy shows Botham lines AT first glance, who would you say this gent looks like?
[ترجمه گوگل]قیافه کریس خطوط بوتهام را در نگاه اول نشان می دهد، به نظر شما شبیه چه کسی است؟
[ترجمه ترگمان]چهره کریس تو اولین نگاه همه خطوط را نشان می دهد، و شما می گویید که این آقا چه شکلی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Javert possessed this physiognomy minus the baseness.
[ترجمه گوگل]ژاور از این قیافه منهای پست برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]ژاور این قیافه را از پستی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. " said she, while her ill-omened physiognomy seemed to cast a shadow over the cheerful newness of the house.
[ترجمه گوگل]او گفت، در حالی که به نظر می رسید چهره بدشگون او بر تازگی و شادی خانه سایه افکنده است
[ترجمه ترگمان]در حالی که قیافه نحس او به نظر می رسید سایه ای از تازگی و تازگی خانه را در بر گرفته باشد گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is of the physiognomy of the years that the physiognomy of the centuries is composed.
[ترجمه گوگل]از قیافه سال هاست که قیافه قرن ها سروده می شود
[ترجمه ترگمان]از قیافه سالیان است که چهره قرون ترکیب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Haifeng wetland developed and formed form karsts physiognomy belongs to the permanent water lake type wetland.
[ترجمه گوگل]تالاب هایفنگ توسعه یافته و از شکل ظاهری کارست ها به تالاب نوع دریاچه آب دائمی تعلق دارد
[ترجمه ترگمان]تالاب Haifeng شکل گرفت و شکل karsts را شکل داد که متعلق به تالاب permanent آب دریاچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Just now I showed him only physiognomy of earth which is one of the four physiognomies.
[ترجمه گوگل]همین الان فقط قیافه زمین را به او نشان دادم که یکی از چهار قیافه است
[ترجمه ترگمان]در این لحظه تنها قیافه زمینی را که یکی از چهار physiognomies بود به او نشان دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And, oh, this dearth of the human physiognomy! and, worse than all, the terrible intimation of Kenneth that I neednot expect to be out of doors till spring!
[ترجمه گوگل]و آه، این کمبود قیافه انسان! و بدتر از همه، تعبیر وحشتناک کنت که نباید انتظار داشته باشم تا بهار بیرون از خانه باشم!
[ترجمه ترگمان]آه! آه! این کمبود قیافه انسان! و از همه بدتر اینکه دکتر کنت به دکتر کنت خبر داد که من خیال دارم تا بهار از خانه بیرون بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This physiognomy was strangely composed, it began by seeming humble, and ended by seeming severe.
[ترجمه گوگل]این چهره پردازی به طرز عجیبی ترکیب شده بود، با فروتنی به نظر می رسید و با ظاهری شدید به پایان می رسید
[ترجمه ترگمان]این قیافه به طرز عجیبی آرام بود، با ظاهری متواضع، و سرانجام به ظاهر متین و متین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not physiognomy alone nor brain alone is worthy for the Muse.
[ترجمه گوگل]نه فیزیوگنومی به تنهایی و نه مغز به تنهایی شایسته میوز است
[ترجمه ترگمان]نه تنها به تنهایی، نه تنها مغز، شایسته این Muse است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can also find miles of efflorescent rock physiognomy there, such as stalagmites, stelae, stone sword, and stone pagodas.
[ترجمه گوگل]همچنین می‌توانید مایل‌ها چهره‌شناسی صخره‌ای مانند استالاگمیت، استلا، شمشیر سنگی و پاگوداهای سنگی را در آنجا پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید چند مایل از سنگ efflorescent را در آنجا پیدا کنید، مانند stalagmites، شمشیر سنگی، شمشیر سنگی و معبد سنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

چهره (اسم)
face, physiognomy, visage, feature, puss, kisser

قیافه شناسی (اسم)
physiognomy

سیما شناسی (اسم)
physiognomy

انگلیسی به انگلیسی

• facial features; superficial appearance; analysis of personal traits based on one's facial features
your physiognomy is your face; used especially when your face is considered to show your character; a formal word.
the physiognomy of an area of countryside is its shape and the geographical features in it, such as hills and rivers; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The study of a person's facial features to judge their character or personality 🧐
🔍 مترادف: Face reading, countenance
✅ مثال: He claimed that her kind nature was evident from her gentle physiognomy.
گاهی بهتره "ویژگیهای ظاهری" ترجمه بشه
سیما سنجی
سیماشناسی
چهره شناسی
قیافه شناسی
چهره خوانی
علم چهره و سیماشناسی
چهره شناسی

بپرس