صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of the body.
• مترادف: bodily, corporal, corporeal, fleshly, somatic
• متضاد: emotional, intellectual, mental, nonphysical, spiritual, verbal
• مشابه: carnal, incarnate, outward, personal
• مترادف: bodily, corporal, corporeal, fleshly, somatic
• متضاد: emotional, intellectual, mental, nonphysical, spiritual, verbal
• مشابه: carnal, incarnate, outward, personal
- We climbed ropes as part of our physical training.
[ترجمه andishe] ما به عنوان بخشی از تمرینات فیزیکمان از طناب استفاده کرده و بالا رفتیم|
[ترجمه گوگل] ما به عنوان بخشی از تمرینات بدنی خود از طناب صعود کردیم[ترجمه ترگمان] ما به عنوان بخشی از تمرینات فیزیکی از طناب بالا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Yoga is good for your mental health as well as your physical health.
[ترجمه Sara] یوگا برای سلامتی روحی شما خوبه و دقیقا به همون اندازه برای سلامتی جسمیتون خوبه.|
[ترجمه گوگل] یوگا برای سلامت روان و همچنین سلامت جسمی شما مفید است[ترجمه ترگمان] یوگا برای سلامت ذهنی شما و نیز سلامت فیزیکی شما خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of the material world.
• مترادف: material, substantial
• متضاد: immaterial, spiritual
• مشابه: concrete, mundane, palpable, solid, tangible
• مترادف: material, substantial
• متضاد: immaterial, spiritual
• مشابه: concrete, mundane, palpable, solid, tangible
- My physical surroundings here at camp consist only of trees, rocks, and shrubs.
[ترجمه گوگل] محیط فیزیکی من اینجا در کمپ فقط از درختان، صخره ها و درختچه ها تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] محیط فیزیکی من در اردوگاه شامل درختان، صخره ها و بوته ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محیط فیزیکی من در اردوگاه شامل درختان، صخره ها و بوته ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- During meditation, you try to put the physical world outside of your mind.
[ترجمه گوگل] در طول مدیتیشن، شما سعی می کنید دنیای فیزیکی را خارج از ذهن خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان] در طی مدیتیشن، سعی می کنید دنیای فیزیکی را خارج از ذهن خود قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طی مدیتیشن، سعی می کنید دنیای فیزیکی را خارج از ذهن خود قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of or concerned with matter or energy.
• مترادف: material
• مترادف: material
- I want to do research in the physical sciences.
[ترجمه گوگل] من می خواهم در زمینه علوم فیزیکی تحقیق کنم
[ترجمه ترگمان] من می خواهم در علوم فیزیکی تحقیق کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من می خواهم در علوم فیزیکی تحقیق کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: physically (adv.), physicalness (n.)
مشتقات: physically (adv.), physicalness (n.)
• : تعریف: a physical examination, usu. performed by a doctor.
• مترادف: checkup, exam, examination
• مترادف: checkup, exam, examination
- The army gives recruits a physical to make sure that they are fit for service.
[ترجمه roya] ارتش افرادتازه استخدام شده را معاینه میکند تا از آمادگی آنها برای خدمت مطمئن شود|
[ترجمه گوگل] ارتش به افراد استخدام شده شرایط فیزیکی می دهد تا از آمادگی آنها برای خدمت مطمئن شود[ترجمه ترگمان] ارتش به سربازان نیروی فیزیکی می دهد تا مطمئن شوند که برای خدمت مناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My daughter needs a physical before she can enter school next year.
[ترجمه گوگل] دختر من قبل از ورود به مدرسه در سال آینده نیاز به یک جسم فیزیکی دارد
[ترجمه ترگمان] دخترم قبل از اینکه بتواند سال آینده وارد مدرسه شود، به یک فیزیکی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دخترم قبل از اینکه بتواند سال آینده وارد مدرسه شود، به یک فیزیکی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید